superintendence

/ˌsuːpərɪnˈtendəns//ˌsuːpərɪnˈtendəns/

معنی: سرپرستی، نظارت، مباشرت، ریاست
معانی دیگر: superintendency ریاست، مدیریت

جمله های نمونه

1. State superintendence of fisheries shall operate under the principle of unified leadership and decentralized administration.
[ترجمه گوگل]نظارت دولتی بر شیلات باید بر اساس اصل رهبری واحد و مدیریت غیرمتمرکز عمل کند
[ترجمه ترگمان]نظارت های دولتی شیلات تحت اصل رهبری واحد و مدیریت غیر متمرکز عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Safeguard Party member is active exercise superintendence, prevent to anti - corruption change have important sense.
[ترجمه گوگل]عضو حزب پادمان است نظارت فعال ورزش، جلوگیری از ضد فساد تغییر حس مهم است
[ترجمه ترگمان]یکی از اعضای حزب Safeguard نظارت بر تمرینات ورزشی است که مانع از آن می شود که تغییر مبارزه با فساد احساس مهمی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Such, in its general conception, is the central superintendence which the Poor Law Board is intended to exercise over the administrators of the Poor Rate throughout the country.
[ترجمه گوگل]در مفهوم کلی خود، چنین نظارتی مرکزی است که هیئت حقوقی فقیر در نظر دارد بر مدیران نرخ ضعیف در سراسر کشور اعمال کند
[ترجمه ترگمان]چنین چیزی در مفهوم کلی آن، نظارت مرکزی است که هیات قانون ضعیف قصد دارد تا بر مدیران نرخ ضعیف در سراسر کشور ورزش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The approaches to observe these superintendence are also analysized.
[ترجمه گوگل]رویکردهای مشاهده این نظارت نیز تحلیل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]روش های مشاهده این نظارت های نیز analysized هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. N . Cardozo ; vigilant and distrustful superintendence - Thomas Jefferson.
[ترجمه گوگل]N کاردوزو ; سرپرست هوشیار و بی اعتماد - توماس جفرسون
[ترجمه ترگمان]ان Cardozo؛ نظارت هوشیار و بدبین - توماس جفرسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By late summer a sufficient store of stone had accumulated, and then the building began, under the superintendence of the pigs.
[ترجمه گوگل]در اواخر تابستان انبار کافی سنگ جمع شده بود و سپس ساختمان تحت نظارت خوک ها شروع شد
[ترجمه ترگمان]در اواخر تابستان مقدار زیادی سنگ جمع شد و ساختمان تحت نظارت خوکها آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. As the internet develops and gets popularization rapidly, it has become an important method of superintendence.
[ترجمه گوگل]همانطور که اینترنت به سرعت در حال توسعه و محبوبیت است، به یک روش مهم نظارت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]از آنجا که اینترنت به سرعت گسترش می یابد و به سرعت popularization می شود، این روش به یک روش مهم برای نظارت تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The second part gives points of how to set up financial auditing superintendence system in accordance with public financial frame.
[ترجمه گوگل]بخش دوم نکاتی را در مورد چگونگی راه اندازی سیستم نظارت حسابرسی مالی مطابق با چارچوب مالی عمومی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]بخش دوم به چگونگی تنظیم سیستم نظارت مالی بر سیستم مطابق با چارچوب مالی عمومی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Will you be so kind as to present me to the head of the harbour superintendence?
[ترجمه گوگل]آیا آنقدر مهربان خواهی بود که مرا به رئیس سرپرستی بندر معرفی کنی؟
[ترجمه ترگمان]شما لطف دارید که من را به اداره نظارت بر لنگرگاه معرفی کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Absorbed the merit of the procedure of general universal superintendence.
[ترجمه گوگل]شایستگی روش نظارت عمومی جهانی را جذب کرد
[ترجمه ترگمان]با این همه شایستگی این کار را داشت که امور عمومی را بر عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرپرستی (اسم)
care, patronage, attendance, supervision, tutelage, superintendency, superintendence, wardship, tutorship, tutorage, protectorship

نظارت (اسم)
supervision, superintendency, surveillance, bailiwick, stewardship, superintendence, helm, presidency, proctorship

مباشرت (اسم)
superintendency, bailiwick, stewardship, superintendence

ریاست (اسم)
superintendency, chairmanship, superintendence, presidency, headship, generalship

انگلیسی به انگلیسی

• act of superintending, supervision, management

پیشنهاد کاربران

بپرس