superintend

/ˌsuːpərɪnˈtend//ˌsuːpərɪnˈtend/

معنی: سرپرستی کردن، ریاست کردن، مباشرت کردن، نظارت کردن بر
معانی دیگر: نظارت کردن، اداره کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: superintends, superintending, superintended
(1) تعریف: to supervise the execution of (a job, procedure, or the like).
مشابه: boss, supervise

(2) تعریف: to be in charge of (a group, institution, area, or the like).
مشابه: administer, boss, oversee

جمله های نمونه

1. Her job is to superintend the production process.
[ترجمه گوگل]وظیفه او نظارت بر فرآیند تولید است
[ترجمه ترگمان]وظیفه او نظارت بر فرآیند تولید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It's your duty to superintend the security affairs.
[ترجمه گوگل]این وظیفه شماست که بر امور امنیتی نظارت کنید
[ترجمه ترگمان]وظیفه شماست که از کاره ای امنیتی نظارت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Once again, he left the pupils to superintend the luncheon and departed into the small parlour to hear their story.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر دانش آموزان را به سرپرستی ناهار رها کرد و برای شنیدن داستان آنها به سالن کوچک رفت
[ترجمه ترگمان]یک بار دیگر بچه ها را رها کرد تا به ناهار نظارت کند و از اتاق کوچک بیرون رفت تا داستان آن ها را بشنود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Auguste went to superintend the tables in the supper room while Boris floundered around below.
[ترجمه گوگل]آگوست برای سرپرستی میزهای اتاق ناهار خوری رفت، در حالی که بوریس در پایین دست و پا می زد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بوریس به زحمت از پله ها سرازیر می شد، او گوست رفته بود تا بر میزها نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Who could superintend the gun factory Whitney wanted built there?
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند کارخانه اسلحه سازی را که ویتنی می خواست در آنجا بسازد سرپرستی کند؟
[ترجمه ترگمان]کی می تونه کاری کنه که \"ویتنی ویتنی\" اونجا ساخته بشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was expected to superintend a grand banquet looking like this.
[ترجمه گوگل]از او انتظار می رفت که یک ضیافت بزرگ را که به این شکل بود برگزار کند
[ترجمه ترگمان]انتظار داشت که به یک مهمانی مجلل نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Appear afore - mentioned problems, can superintend a branch to complain to food medicines and chemical reagents.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مشکلات ذکر شده در بالا، می تواند به شعبه ای برای شکایت به داروهای غذایی و معرف های شیمیایی مراجعه کند
[ترجمه ترگمان]مشکلات ذکر شده در پیش از این، می تواند به یک شعبه رسیدگی کند و به داروها و معرف های شیمیایی مواد شیمیایی شکایت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We should send a man to superintend the erection of machinery.
[ترجمه گوگل]ما باید یک نفر را بفرستیم که بر نصب ماشین آلات نظارت کند
[ترجمه ترگمان]ما باید یک نفر را بفرستیم تا به نصب ماشین آلات نظارت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was appointed to superintend the toy department.
[ترجمه گوگل]او به عنوان سرپرست بخش اسباب بازی منصوب شد
[ترجمه ترگمان]او برای نظارت به بخش اسباب بازی به عهده او بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. To define the procedure of PM and superintend the technician to achieve the PM plan.
[ترجمه گوگل]برای تعریف روش PM و سرپرستی تکنسین برای دستیابی به طرح PM
[ترجمه ترگمان]برای تعریف فرآیند PM و نظارت بر تکنسین برنامه مدیریت پروژه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How did financial seismic sea wave superintend money market this to raise a lot of question.
[ترجمه گوگل]موج لرزه‌ای مالی دریا چگونه بر بازار پول نظارت کرد و سؤالات زیادی را ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]چگونه موج آب های دریایی در بازار پول را به منظور بالا بردن مساله بسیار مورد بررسی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. How to strengthen trade on the net superintend?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان تجارت در سرپرست شبکه را تقویت کرد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه تجارت را بر روی سیستم نظارت بر تور تقویت کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How accurate the accredit action that holds superintend and director to check?
[ترجمه گوگل]اقدام اعتباربخشی که سرپرست و مدیر را مجبور به بررسی می کند چقدر دقیق است؟
[ترجمه ترگمان]چگونه عمل accredit که ناظر و مدیر را کنترل می کند چقدر دقیق است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mr. Liu is a superintend in the editorial office.
[ترجمه گوگل]آقای لیو سرپرست دفتر تحریریه است
[ترجمه ترگمان]آقای لیو یک متخصص در دفتر سردبیری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرپرستی کردن (فعل)
patronize, manage, care, tutor, superintend

ریاست کردن (فعل)
patronize, chairman, superintend

مباشرت کردن (فعل)
manage, superintend

نظارت کردن بر (فعل)
superintend

انگلیسی به انگلیسی

• look after, supervise, oversee, manage; act as superintendent
if you superintend something or someone, you are responsible for particular items or equipment or for ensuring that a person does something correctly; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس