• : تعریف: to set or lay on top of or above something.
- We superimposed a grid on the original map.
[ترجمه گوگل] ما یک شبکه را روی نقشه اصلی قرار دادیم [ترجمه ترگمان] ما یه شبکه رو روی نقشه اصلی برداشتیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They have tried to superimpose a new culture on the old one.
[ترجمه سهیلا] آنها سعی کردند یک فرهنگ جدید را جایگزین فرهنگ قدیمی کنند.
|
[ترجمه گوگل] آنها سعی کرده اند فرهنگ جدیدی را بر فرهنگ قدیمی تحمیل کنند [ترجمه ترگمان] آن ها سعی کرده اند تا یک فرهنگ جدید را بر روی یک فرهنگ قدیمی ایجاد کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I think you ought to superimpose the great trust of mine on your heart.
[ترجمه سهیلا] من فکر می کنم که تو باید از صمیم قلب به من اعتماد کنی.
|
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما باید اعتماد بزرگ من را بر قلب خود قرار دهید [ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که تو باید به اضافه اعتماد به قلب من به قلبت غلبه کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. You can superimpose the lettering directly onto one of your pictures.
[ترجمه گوگل]می توانید حروف را مستقیماً روی یکی از تصاویر خود قرار دهید [ترجمه ترگمان]شما می توانید حروف را مستقیما روی یکی از تابلوهای شما اضافه کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Procul Harum superimpose on the Bach harmonies a vocal whose style derives from soul music.
[ترجمه گوگل]Procul Harum بر هارمونی باخ آوازی سوار می کند که سبک آن برگرفته از موسیقی سول است [ترجمه ترگمان]procul harum superimpose بر روی باخ، vocal را تشکیل می دهد که سبک آن از موسیقی روح مشتق می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. More recent AR systems may superimpose graphics over a cell phone image or project an interactive display on a real world surface.
[ترجمه گوگل]سیستمهای واقعیت افزوده جدیدتر ممکن است گرافیک را بر روی یک تصویر تلفن همراه قرار دهند یا یک صفحه نمایش تعاملی را روی سطح دنیای واقعی نشان دهند [ترجمه ترگمان]بیشتر سیستم های AR ممکن است متناظر با یک تصویر تلفن همراه یا پروژه نمایش تعاملی در سطح دنیای واقعی باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Method: Naproxen pellets were developed in coating superimpose, the preparation and the quality were evaluated.
[ترجمه گوگل]روش: گلولههای ناپروکسن در پوشش روی هم قرار گرفتند، آمادهسازی و کیفیت آن مورد ارزیابی قرار گرفت [ترجمه ترگمان]روش: pellets Naproxen در superimpose پوششی، آماده سازی و کیفیت مورد ارزیابی قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Using two projectors, we can superimpose one film image on the other.
[ترجمه گوگل]با استفاده از دو پروژکتور، می توانیم یک تصویر فیلم را روی دیگری قرار دهیم [ترجمه ترگمان]ما با استفاده از دو projectors می توانیم یک تصویر فیلم را از طرف دیگر ایجاد کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. To superimpose this life I was born into and grow out of.
[ترجمه گوگل]برای تطبیق این زندگی من در آن متولد شدم و در آن رشد کردم [ترجمه ترگمان]برای اضافه بر این زندگی که در آن متولد شدم و از آن بیرون امدم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Westerners should not superimpose its value judgement on China.
[ترجمه گوگل]غربی ها نباید قضاوت ارزشی خود را بر چین تحمیل کنند [ترجمه ترگمان]غربی ها نباید قضاوت گران قیمتی خود را بر چین تحمیل کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I did not see the number received, he superimpose number to me.
[ترجمه گوگل]من شماره دریافتی را ندیدم، او شماره را به من اضافه کرد [ترجمه ترگمان]من شماره ای که دریافت کرده بودم را ندیدم، تعداد زیادی از آن ها را به من داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Who is he, I wonder, as I struggle to superimpose a young face on his middle-aged features.
[ترجمه گوگل]تعجب می کنم که او کیست، در حالی که در تلاشم تا چهره ای جوان را بر چهره های میانسالش قرار دهم [ترجمه ترگمان]نمی دانم چه کسی است، در حالی که برای superimpose چهره جوان در چهره middle تقلا می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The helical axes have significantly different directions in the two structures, and it is not possible to superimpose the helices.
[ترجمه گوگل]محورهای مارپیچ دارای جهت های قابل توجهی در دو ساختار متفاوت هستند و امکان روی هم قرار دادن مارپیچ ها وجود ندارد [ترجمه ترگمان]در این دو ساختار، axes مارپیچی به طور قابل توجهی جهت های مختلفی دارند، و ممکن نیست که the مارپیچ باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Its only feature was a scattering of red shale; as a reaction I began to superimpose pictures.
[ترجمه گوگل]تنها ویژگی آن پراکندگی شیل قرمز بود به عنوان یک واکنش من شروع به قرار دادن عکس ها کردم [ترجمه ترگمان]تنها ویژگی آن یک تفرق از سنگ red قرمز بود؛ به عنوان یک واکنش، من شروع به تصاویر superimpose کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The Helmholtz integral formula shows that the acoustic pressure in an enclosed space can be treated as superimpose result of contribution of all boundary elements that act as sound sources.
[ترجمه گوگل]فرمول انتگرال هلمهولتز نشان می دهد که فشار آکوستیک در یک فضای بسته را می توان به عنوان نتیجه روی هم قرار دادن مشارکت همه عناصر مرزی که به عنوان منابع صدا عمل می کنند در نظر گرفت [ترجمه ترگمان]فرمول انتگرال هلمهولتز نشان می دهد که فشار صوتی در یک فضای سرپوشیده می تواند نتیجه کمک همه عناصر مرزی باشد که به عنوان منابع صدا عمل می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
روی چیزی قرار گرفتن (فعل)
superimpose
اضافه شدن بر (فعل)
superimpose
تخصصی
[ریاضیات] روی هم گذاشتن، بر هم منطبق کردن [سینما] چاپ دو تصویر - منطبق - چاپ مضاعف - برهم نمایی - ادغام / انطباق - روی هم نمایی - ترکیب دو تصویر روی هم [سینما] تصویر مضاعف - جفت هم کردن / روی هم جفت کردن
انگلیسی به انگلیسی
• place something above or on top of something else; add to; combine in such a way that both images are seen simultaneously (television, film) if one image is superimposed on another, the first one is on top of the second.
پیشنهاد کاربران
بر روی هم نهادن منطبق کردن هم نهشت کردن Laying something on top of another by superimposing the photos, it makes a shape of an . 8
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم pos 📌 این ریشه، معادل "put" یا "place" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "put" یا "place" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 superimpose: to put or place one thing on top of another 🔘 transpose: to put or place things in the opposite order 🔘 interpose: to place or put something between two things 🔘 predispose: to put or place someone in a position to be inclined toward something 🔘 propose: to put forward an idea or plan for consideration 🔘 disposed: Inclined or put in a certain state of mind. 🔘 composure: a calm state achieved by putting yourself in control of your emotions. 🔘 compose: to put or place together in a whole 🔘 composed: being calm and put together, showing control over emotions. 🔘 decompose: to break something down into its constituent parts 🔘 depose: to forcefully put someone out of a position or office 🔘 discomposed: put in a state of agitation or disturbance 🔘 discomposure: a state of having lost composure or self - control 🔘 disposal: the act of putting something where it is needed or used 🔘 dispose: to put or place something where it is intended to go 🔘 expose: to put or place something in a position where it is revealed 🔘 exposure: the state of being put in an open or vulnerable position 🔘 impose: to put a demand or requirement on someone 🔘 imposing: having a presence that puts a strong impression on others. 🔘 indispose: to put someone in a state of reluctance or illness 🔘 indisposed: being in a state where you are not able to perform due to illness or unwillingness 🔘 juxtapose: to place things side by side for comparison 🔘 oppose: to put or place yourself against something or someone 🔘 predispose: to put or place someone in a position to be likely to experience something 🔘 presuppose: to place an assumption beforehand 🔘 proposal: a plan or idea put forward for consideration 🔘 superimposed: being placed on top of something else, often in a layered manner. 🔘 suppose: to place or put forward an idea as possible or assumed 🔘 supposedly: according to what is believed or assumed
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک prefix داریم به اسم im 📌 این پیشوند، معادل "in" و "on" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این پیشوند را در خود داشته باشند، به "in" یا "on" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 superimpose: to place one thing on top of another 🔘 impute: to place blame or responsibility on someone, often unfairly 🔘 imbibe: to take ideas or qualities into one's mind 🔘 impinge: to have a negative effect on something 🔘 imbroglio: a confusing or difficult situation 🔘 impugn: to call into question or attack someone's trustworthiness 🔘 immanent: existing inherently within something 🔘 imprimatur: official approval placed on something 🔘 imminent: about to happen very soon 🔘 impassioned: highly charged with emotion or passion on a subject 🔘 impediment: a block or hindrance placed on progress 🔘 impending: about to happen soon, usually negatively 🔘 imposition: an unwelcome duty placed on someone 🔘 implicit: understood without being directly stated 🔘 impoverished: in a state of being poor or in poverty 🔘 impulsive: acting on sudden desires without planning 🔘 reimburse: to pay back money given or lost 🔘 immerse: to fully involve or occupy oneself in something 🔘 impact: to have an effect or influence on something 🔘 implement: to put a plan or decision into action 🔘 immolate: to sacrifice or destroy, often by fire 🔘 immure: to enclose or confine within walls 🔘 impress: to do something that gains admiration from others 🔘 import: to bring goods into a country for sale 🔘 immigrate: to move into a new place or country to live 🔘 implant: to set something deeply into another 🔘 impound: to take possession of something by legal authority 🔘 imprison: to lock someone in a confined space, like jail
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To place one thing on top of another, often to create a layered effect 🖼️ 🔍 مترادف: Overlay ✅ مثال: The image was superimposed onto the background to create a striking visual effect.
بالای {چیزی} قرار دادن. روی {چیزی} گذاشتن مثال: habits which have been superimposed on other habits. عادتهایی که بر روی عادتهای دیگر قرار گرفته اند.
تحمیل کردن
پررنگ تر کردن
1 برای قرار دادن یک عکس، تصویر یا عکس روی دیگری به طوری که هر دو تا حدی دیده شوند 2 ترکیب دو سیستم، ایده، عقیده و غیره به طوری که یکی بر دیگری تأثیر بگذارد