superficiality

/ˌsuːpəˌfɪʃɪˈælɪti//ˌsuːpəˌfɪʃɪˈælɪti/

معنی: بیمایگی، سطحی، دانش سطحی
معانی دیگر: سطحی بودن

جمله های نمونه

1. In these ways, superficiality and surface appearances have replaced authenticity, emotional depth and true feelings.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب سطحی نگری و ظواهر ظاهری جایگزین اصالت، عمق عاطفی و احساسات واقعی شده است
[ترجمه ترگمان]در این روش ها، superficiality سطحی و سطحی، اعتبار، عمق احساسی و احساسات حقیقی را جایگزین کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. But superficiality had crept into surfing, too.
[ترجمه گوگل]اما سطحی نگری در موج سواری نیز رخنه کرده بود
[ترجمه ترگمان]اما superficiality سطحی خود را به موج سواری کشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Width often leads to superficiality and depth may produce a blinkered approach and an intellectual treadmill.
[ترجمه گوگل]عرض اغلب منجر به سطحی نگری می شود و عمق ممکن است یک رویکرد چشمک زن و یک تردمیل فکری ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]عرض اغلب منجر به سطحی و عمق سطحی می شود و یک رویکرد blinkered و یک تردمیل فکری را ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But the superficiality became readily apparent in yesterday's absurd statement by the Employment Minister, Michael Forsyth.
[ترجمه گوگل]اما سطحی نگری در بیانیه پوچ دیروز وزیر کار، مایکل فورسایت، به آسانی آشکار شد
[ترجمه ترگمان]اما the در بیانیه نامعقول دیروز توسط وزیر استخدام، مایکل فورسیث، آشکار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's often associated with superficiality, self-absorption, narcissism, and pleasure-seeking.
[ترجمه گوگل]اغلب با سطحی نگری، خود جذبی، خودشیفتگی و لذت جویی همراه است
[ترجمه ترگمان]آن اغلب مرتبط با superficiality، خود - جذب، خودشیفتگی، و لذت بردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He hated the superficiality, the neon glamour and the cheap prettiness of life in L. A.
[ترجمه گوگل]او از سطحی نگری، زرق و برق نئونی و زیبایی ارزان زندگی در L A متنفر بود
[ترجمه ترگمان]او از the، زرق و برق نئون و زیبایی ارزان زندگی در لیتر متنفر بود الف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Its superficiality and banality could be interpreted as a critique of shopping.
[ترجمه گوگل]سطحی بودن و پیش پا افتاده بودن آن را می توان به عنوان نقد خرید تعبیر کرد
[ترجمه ترگمان]superficiality و banality می تواند به عنوان نقد خرید تفسیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The flightiness and superficiality of Gemini is likely to be less apparent in this cycle than in the earlier ones, and the verbal and communicative side of Gemini more apparent.
[ترجمه گوگل]پروازی بودن و سطحی بودن جوزا احتمالاً در این چرخه کمتر از چرخه های قبلی ظاهر می شود و جنبه کلامی و ارتباطی جوزا بیشتر آشکار می شود
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد The و superficiality of در این چرخه کم تر از موارد قبلی ظاهر خواهد شد، و جنبه کلامی و ارتباطی جمینی بیشتر نمایان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hastiness and superficiality are the psychic disease of the 20th century and more than anywhere else this disease is reflected in the press.
[ترجمه گوگل]شتابزدگی و سطحی نگری بیماری روانی قرن بیستم است و بیش از هر جای دیگری این بیماری در مطبوعات منعکس شده است
[ترجمه ترگمان]hastiness و superficiality، بیماری روانی قرن بیستم هستند و بیش از هر جای دیگر این بیماری در مطبوعات منعکس شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is the one place in the book where Carter's enviable fluency is in danger of ceding to superficiality.
[ترجمه گوگل]این تنها جایی از کتاب است که تسلط غبطه‌انگیز کارتر در خطر تسلیم شدن به سطحی‌نگاری است
[ترجمه ترگمان]این تنها مکان در کتابی است که در آن شیوایی enviable در معرض خطر واگذاری به superficiality قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have largely vindicated his belief in the tenacity of national identities and the superficiality of ideological systems.
[ترجمه گوگل]آنها تا حد زیادی اعتقاد او را به استحکام هویت های ملی و سطحی بودن نظام های ایدئولوژیک اثبات کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها تا حد زیادی اعتقاد خود را به سرسختی هویت های ملی و the سیستم های ایدئولوژیکی خنثی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His rapidity in establishing inter - personal relations tends to be matched by the superficiality of such relations.
[ترجمه گوگل]سرعت او در برقراری روابط بین فردی با سطحی بودن چنین روابطی مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان]rapidity در برقراری روابط بین فردی معمولا با سطحی بودن این روابط تطبیق داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In studying a problem, we must shun subjectivity, one - sidedness and superficiality.
[ترجمه گوگل]در بررسی یک مسئله باید از ذهنیت، یک جانبه گرایی و سطحی نگری دوری کنیم
[ترجمه ترگمان]در مطالعه یک مشکل، ما باید از ذهنیت، یک - sidedness و superficiality اجتناب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The market expanded horizontality but not verticality led a bad state to the moving of economy, which I name as market superficiality.
[ترجمه گوگل]بازار افقی را گسترش داد، اما نه عمودی، وضعیت بدی را به حرکت اقتصاد منتهی کرد که من از آن به عنوان سطحی نگری بازار نام می برم
[ترجمه ترگمان]این بازار horizontality را گسترش داد اما not منجر به وضعیت بدی برای حرکت اقتصاد نشد، که من به عنوان superficiality market نام گذاری کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیمایگی (اسم)
frailty, superficiality

سطحی (اسم)
superficiality

دانش سطحی (اسم)
superficiality, smattering

انگلیسی به انگلیسی

• quality or state of being superficial
superficiality is concern for only the most obvious or general aspects of something.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : superficiality
صفت ( adjective ) : superficial
قید ( adverb ) : superficially
سطحی نگر بودن
قشریت

بپرس