superabound


وافر بودن، فراوان بودن، به حدوفور یافت شدن، زیاده بودن، زیاد فراوان بودن، وافر بودن، بوفور یافت شدن، بیش از حد بودن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: superabounds, superabounding, superabounded
• : تعریف: to be unusually or greatly abundant.

انگلیسی به انگلیسی

• be extremely abundant; be excessively very many; abound over and above something else

پیشنهاد کاربران

بپرس