sunken

/ˈsəŋkən//ˈsʌŋkən/

معنی: غرق شده، در ته اب
معانی دیگر: فررفته (در آب)، مغروق، زیر آب، گود افتاده، میان فرود، کاو، فرو، کم بلندی تر از اطراف خود، محزون، گرفته، دمغ، (مجهور) اسم مفعول: sink، فرو رفته، خالی

بررسی کلمه

( verb )
• : تعریف: a past participle of sink.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: completely covered with water; submerged.
متضاد: floating

- a sunken pirate ship
[ترجمه گوگل] یک کشتی دزدان دریایی غرق شده
[ترجمه ترگمان] یک کشتی دزدان دریایی غرق شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: built or lying below the level of that which surrounds it.
متضاد: elevated, protuberant

- a sunken hot tub
[ترجمه گوگل] یک جکوزی غرق شده
[ترجمه ترگمان] یک وان آب غرق در آب،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having hollows or indentations.
مشابه: cavernous, hollow

- the sunken eye sockets of a corpse
[ترجمه گوگل] حدقه های فرو رفته یک جسد
[ترجمه ترگمان] چشمان گود افتاده یک جسد،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sunken cheeks
گونه های گود افتاده

2. sunken spirits
روحیه ی مغموم

3. a sunken patio
ایوان گود

4. a sunken ship
کشتی غرق شده

5. a horse with sunken flanks
اسبی با تهی گاه های فرو رفته

6. zahra was a skinny waif with torn clothes and sunken eyes
زهرا دخترک بی خانمان لاغری بود با لباس های مندرس و چشم های گود افتاده.

7. the harbor still is being dredged for iron scraps and sunken boats
هنوز مشغول تمیز کردن بندر از کشتی های غرق شده و آهن پاره ها هستند.

8. We've putting a sunken bath in our bathroom.
[ترجمه گوگل]ما یک حمام غرق شده در حمام خود گذاشته ایم
[ترجمه ترگمان]ما یه حموم غرق شده تو حموم داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His red-rimmed eyes and sunken cheeks betrayed his lack of sleep.
[ترجمه گوگل]چشمان سرخ شده و گونه های گود افتاده اش نشان دهنده کم خوابی او بود
[ترجمه ترگمان]چشمان قرمزش و گونه های گود رفته اش او را به خواب فرو برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This sighting occurred during my dive to a sunken wreck off Sardinia.
[ترجمه گوگل]این مشاهده در حین شیرجه من به سمت یک غرق شده در سواحل ساردینیا رخ داد
[ترجمه ترگمان]این اتفاق در حین شیرجه زدن به یک کشتی غرق شده از جزیره ساردین، به ذهنش خطور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It was a luxurious bathroom(sentence dictionary), with a sunken bath.
[ترجمه گوگل]این یک حمام مجلل (فرهنگ لغت جملات) بود، با یک حمام غرق شده
[ترجمه ترگمان]این یک حمام مجلل بود (فرهنگ لغت جمله ای)، با یک حمام غرق شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She looked old and thin with sunken cheeks and hollow eyes.
[ترجمه گوگل]او پیر و لاغر به نظر می رسید با گونه های فرو رفته و چشم های توخالی
[ترجمه ترگمان]او پیر و لاغر به نظر می رسید و گونه های فرورفته و چشمان گود افتاده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They're diving for sunken treasure.
[ترجمه گوگل]آنها برای گنج غرق شده غواصی می کنند
[ترجمه ترگمان]اونا دنبال گنج غرق شده هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His cheeks were sunken from hunger.
[ترجمه گوگل]گونه هایش از گرسنگی فرو رفته بود
[ترجمه ترگمان]از گرسنگی گونه هایش گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His eyes were dark and sunken.
[ترجمه گوگل]چشمانش تیره و گود افتاده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش تیره و گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Steps led down to a sunken garden.
[ترجمه گوگل]پله ها به باغی غرق شده منتهی می شد
[ترجمه ترگمان]راه رفتن به یک باغ گود افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غرق شده (صفت)
sunken

در ته اب (صفت)
sunken

انگلیسی به انگلیسی

• submerged; below the level of that which surrounds it; hollow, depressed
sunken is used to describe things that have sunk to the bottom of a large expanse of water.
a sunken object or area is built below the level of the surrounding area.
sunken cheeks or eyes or a sunken chest curve inwards and make a person look thin and unwell.

پیشنهاد کاربران

گود افتاده
گود افتاده ( چشم و گونه )
غرق شده یا در بعضی مواقع به معنای فرو رفته sunken platform

بپرس