فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sunders, sundering, sundered
حالات: sunders, sundering, sundered
• : تعریف: to tear, force, or break apart; divide.
• مشابه: bust, tear
• مشابه: bust, tear
- One blow from the sledgehammer sundered the rock.
[ترجمه گوگل] یک ضربه پتک سنگ را فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] یک ضربه از پتک جدا شده از سنگ جدا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک ضربه از پتک جدا شده از سنگ جدا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sunderable (adj.)
مشتقات: sunderable (adj.)
• : تعریف: to become broken into pieces.
• مشابه: shatter
• مشابه: shatter