sunder

/ˈsəndər//ˈsʌndə/

معنی: جدا کردن، بریدن
معانی دیگر: پاره کردن، دریدن، گسستن، در اصطلاح شاعرانه جدا کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sunders, sundering, sundered
• : تعریف: to tear, force, or break apart; divide.
مشابه: bust, tear

- One blow from the sledgehammer sundered the rock.
[ترجمه گوگل] یک ضربه پتک سنگ را فرو ریخت
[ترجمه ترگمان] یک ضربه از پتک جدا شده از سنگ جدا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sunderable (adj.)
• : تعریف: to become broken into pieces.
مشابه: shatter

جمله های نمونه

1. in sunder
تکه تکه،پاره پاره،به صورت قطعات مجزا

2. The city is being sundered by racial tension.
[ترجمه گوگل]شهر به دلیل تنش های نژادی از بین می رود
[ترجمه ترگمان]این شهر براثر تنش های نژادی از هم جدا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't want to sunder us.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم ما را از بین ببرم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم به ما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These two points are related and cannot be sundered.
[ترجمه گوگل]این دو نکته با هم مرتبط هستند و قابل تفکیک نیستند
[ترجمه ترگمان]این دو نقطه به هم مرتبط هستند و نمی توانند از هم جدا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lightning tore the tree in sunder.
[ترجمه گوگل]صاعقه درخت را پاره کرد
[ترجمه ترگمان]رعد و برق درخت را شکافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now, Venusruled Libra has been sundered from Virgo, whose lord is androgynous Mercury.
[ترجمه گوگل]اکنون، ترازو زهره‌دار از باکره جدا شده است که ارباب آن عطارد آندروژن است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، طالع ماهیانه برج میزان از برج سنبله جدا شده است که در آن سرورم androgynous عطارد قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Balmy, near-equatorial currents from Panthalassa rushed between the sundered continents along the newly formed Tethyan Seaway.
[ترجمه گوگل]جریان‌های آرام و نزدیک به استوایی از پانتالاسا بین قاره‌های جداشده در امتداد دریای تازه‌تشکیل شده تتیان هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان]balmy، نزدیک - استوایی از Panthalassa میان قاره های جدا شده در امتداد the که بتازگی شکل گرفته اند، عبور کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. War and the reality of her marriage had sundered all obligation to her parents' expectations.
[ترجمه گوگل]جنگ و واقعیت ازدواج او همه تعهدات را نسبت به انتظارات والدینش نادیده گرفته بود
[ترجمه ترگمان]جنگ و واقعیت ازدواجش با انتظارات والدینش از هم جدا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. During his twenties his father and he were sundered by religion.
[ترجمه گوگل]در طول بیست سالگی پدرش و او توسط دین جدا شدند
[ترجمه ترگمان]در طی بیست سالگی، براثر دین از هم جدا شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Is there any reason at all to use Sunder Armor when you have Devastate?
[ترجمه گوگل]آیا اصلاً دلیلی برای استفاده از ساندر آرمور در هنگام Devastate وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا دلیلی وجود داره که از زره \"Sunder\" استفاده کنی وقتی که \"devastate\" داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a snake; cut it in sunder.
[ترجمه گوگل]یک مار وجود دارد؛ آن را خرد کن
[ترجمه ترگمان]یک مار است، آن را در sunder ببر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In what ways is Devastate better than Sunder Armor?
[ترجمه گوگل]Devastate از چه نظر بهتر از Sunder Armor است؟
[ترجمه ترگمان]به چه طریقی بهتر از Sunder آرمور؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Will you sunder nitrogen from air?
[ترجمه گوگل]آیا نیتروژن هوا را جدا خواهید کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما نیتروژن را از هوا می گیرید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Time and distance often sunder friends.
[ترجمه گوگل]زمان و فاصله اغلب دوستان را از هم جدا می کند
[ترجمه ترگمان]زمان و فاصله اغلب با هم دوست می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

انگلیسی به انگلیسی

• separation, division, severance
divide, break apart, sever, separate; be severed, be divided

پیشنهاد کاربران

بپرس