• (1)تعریف: to restate in a concise form. • مترادف: abstract, brief, recapitulate, sum up, synopsize • مشابه: abbreviate, abridge, capsulize, compress, condense, digest, epitomize, restate, sketch
- The students had only five minutes each, so they needed to quickly summarize what they had done in their projects.
[ترجمه گوگل] دانشآموزان هرکدام فقط پنج دقیقه وقت داشتند، بنابراین باید به سرعت کارهایی را که در پروژههای خود انجام دادهاند، خلاصه کنند [ترجمه ترگمان] دانش آموزان هر یک پنج دقیقه وقت داشتند، بنابراین لازم بود که به سرعت آنچه را که در پروژه های خود انجام داده بودند، خلاصه کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- At the end of the hour, the professor summarized the main points of his lecture.
[ترجمه گوگل] در پایان ساعت، استاد به جمع بندی نکات اصلی سخنرانی خود پرداخت [ترجمه ترگمان] در پایان ساعت، استاد نکات اصلی سخنرانی خود را خلاصه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to be a concise statement of. • مترادف: epitomize • متضاد: itemize • مشابه: abstract, outline, review, state, survey
- This paragraph summarizes our position.
[ترجمه گوگل] این پاراگراف موقعیت ما را خلاصه می کند [ترجمه ترگمان] این بند موقعیت ما را خلاصه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. I'll just summarize the main points of the argument in a few words if I may.
[ترجمه مهدی علیخانی] من میخواهم خلاصه کنم نکات کلیدی آن بحث را در چند کلمه ، اگر ممکن باشد
|
[ترجمه گوگل]من فقط اگر ممکن است نکات اصلی بحث را در چند کلمه خلاصه می کنم [ترجمه ترگمان]اگر بتوانم نکات اصلی بحث را در چند کلمه خلاصه کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She began to summarize the salient features/points of the proposal.
[ترجمه گوگل]او شروع به خلاصه کردن ویژگی ها/نقاط برجسته پیشنهاد کرد [ترجمه ترگمان]او شروع به جمع بندی ویژگی های برجسته \/ نکات این پیشنهاد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She wrote something to summarize her hypothesis.
[ترجمه گوگل]او چیزی نوشت تا فرضیه خود را خلاصه کند [ترجمه ترگمان]او چیزی برای خلاصه کردن فرضیه خود نوشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The authors summarize their views in the introduction.
[ترجمه گوگل]نویسندگان نظرات خود را در مقدمه خلاصه می کنند [ترجمه ترگمان]نویسندگان دیدگاه های خود را در این مقدمه به طور خلاصه بیان می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. To summarize, in most cases the schools were achieving the standards set.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، در بیشتر موارد مدارس به استانداردهای تعیین شده دست می یافتند [ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، در اغلب موارد این مدارس به استانداردهای تعیین شده دست یافته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. OK, just to wind up, could I summarize what we've decided?
[ترجمه گوگل]خوب، فقط برای اتمام، می توانم آنچه را که تصمیم گرفتیم خلاصه کنم؟ [ترجمه ترگمان]بسیار خوب، فقط برای باد کردن، آیا می توانم آنچه را که ما تصمیم گرفته ایم خلاصه کنم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I will summarize what I have done.
[ترجمه گوگل]کارهایی که انجام داده ام را خلاصه می کنم [ترجمه ترگمان]آنچه را که انجام داده ام به طور خلاصه شرح خواهم داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It is now possible to summarize the neo-Darwinian theory of evolution.
[ترجمه گوگل]اکنون می توان نظریه تکامل نئوداروینی را خلاصه کرد [ترجمه ترگمان]اکنون این امکان وجود دارد که نظریه نئوکلاسیک تکامل را خلاصه کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. When your annual review is due, summarize all your achievements for the period and present them to your employer.
[ترجمه گوگل]زمانی که موعد بررسی سالانه شماست، تمام دستاوردهای خود را در این دوره خلاصه کنید و به کارفرمای خود ارائه دهید [ترجمه ترگمان]زمانی که بررسی سالانه تان به خاطر آن است، تمام موفقیت های خود را خلاصه کنید و آن ها را به کارفرمای خود ارائه دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Summarize that ugly reality in five terse sentences, then cut to the real national obsession: Sun Belt weather.
[ترجمه گوگل]آن واقعیت زشت را در پنج جمله کوتاه خلاصه کنید، سپس به وسواس واقعی ملی برش دهید: آب و هوای کمربند خورشید [ترجمه ترگمان]با توجه به این واقعیت زشت در پنج جمله کوتاه، سپس به وسواس ملی واقعی اشاره کرد: آب و هوای کمربند سان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. To summarize, broadly speaking there are three main categories of such patients.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، به طور کلی، سه دسته اصلی از چنین بیمارانی وجود دارد [ترجمه ترگمان]بطور کلی، سه مقوله اصلی از چنین بیمارانی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Enumerators summarize some basic figures and these can be used to prepare preliminary tables for early publication.
[ترجمه گوگل]شمارش کنندگان برخی از ارقام اساسی را خلاصه می کنند و می توان از آنها برای تهیه جداول مقدماتی برای انتشار اولیه استفاده کرد [ترجمه ترگمان]enumerators برخی از ارقام اساسی را خلاصه می کنند و می توان از آن ها برای آماده سازی جداول اولیه برای انتشار اولیه استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. When we describe or summarize numerical information to make it more usable we are essentially using descriptive statistics.
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما اطلاعات عددی را توصیف یا خلاصه می کنیم تا قابل استفاده تر شود، اساساً از آمار توصیفی استفاده می کنیم [ترجمه ترگمان]هنگامی که اطلاعات عددی را توصیف یا خلاصه می کنیم، اساسا از آمار توصیفی استفاده می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Here we will summarize the position briefly.
[ترجمه گوگل]در اینجا به اختصار به بیان این موضع می پردازیم [ترجمه ترگمان]در اینجا ما موقعیت را به طور خلاصه جمع بندی خواهیم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. In these circumstances it is not possible to summarize a person's opportunity set by the measure of expected lifetime income.
[ترجمه گوگل]در این شرایط نمی توان فرصت های یک فرد را که با معیار درآمد مورد انتظار مادام العمر تعیین می شود، خلاصه کرد [ترجمه ترگمان]در این شرایط، این امکان وجود ندارد که یک فرصت فرد را به وسیله اندازه گیری درآمد عمر مورد انتظار به طور خلاصه بیان کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خلاصه کردن (فعل)
abridge, brief, sum up, summarize, make an abstract, epitomize, foreshorten, make a resume
خلاصه ساختن (فعل)
summarize
بطور مختصر بیان کردن (فعل)
summarize
تخصصی
[کامپیوتر] خلاصه کردن . [ریاضیات] خلاصه کردن، منحصر کردن، شرح مختصر دادن
انگلیسی به انگلیسی
• present in a condensed form, list the main points in a brief and comprehensive manner, sum up; be a summary of (also summarise) if you summarize something, you give a brief description of its main points.
پیشنهاد کاربران
Summarize=abstract خلاصه کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند: ✅ فعل ( verb ) : summarize / sum ✅️ اسم ( noun ) : summary / summarization / sum ✅️ صفت ( adjective ) : summary ✅️ قید ( adverb ) : summarily
خلاصه سازی کردن خلاصه بندی کردن
مترادف SUM UP به معنی خلاصه کردن In three words I can sum up everything I’ve learned about life: it goes on. - Robert Frost
به طور خلاصه گفتن Can you summarize what it is that makes you think you would be suitable for this job?
کوتهیدن.
حلاصه ای از. . خلاصه چکیده ای از. .
خلاصه کردن the results of the research are summarized at the end of the book نتایج پژوهش در آخر کتاب خلاصه شده است تجربی 93 ، هنر 90 ، زبان 86 و. . . 💨💨