sully

/ˈsəli//ˈsʌli/

معنی: لکه دار کردن، کثافت، الوده شدن
معانی دیگر: لک انداختن، چرکین کردن، (مجازی) ننگین کردن، آبرو ریزی کردن، (مجهور) لکه دار شدن، ننگین شدن، الودگی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sullies, sullying, sullied
(1) تعریف: to make dirty or tarnished.
مترادف: defile, dirty, soil
مشابه: befoul, begrime, besmear, mar, smear, smudge, spot, stain, taint, tarnish

- She sullied the page with erasures.
[ترجمه گوگل] او صفحه را با پاک کردن لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان] او the را با چند erasures آلوده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to ruin the purity or perfection of.
مترادف: blemish, defile, dirty, spoil
مشابه: besmear, blacken, cloud, damage, dishonor, injure, mar, ruin, soil, stain, taint, tarnish

- His bankruptcy sullied his good name.
[ترجمه گوگل] ورشکستگی او نام نیک او را لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان] ورشکستگی او نام نیک او را آلوده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His reputation, he said, had been unfairly sullied by allegations, half-truths and innuendos.
[ترجمه گوگل]او گفت که شهرت او به طور ناعادلانه توسط ادعاها، نیمه حقیقت ها و کنایه ها لکه دار شده است
[ترجمه ترگمان]او گفت که شهرت او به طور ناعادلانه با اتهامات، نیمی از حقایق و innuendos لکه دار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. You sullied the honour of your family.
[ترجمه گوگل]آبروی خانواده ات را لکه دار کردی
[ترجمه ترگمان]تو شرافت خانوادگی خود را آلوده کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The City's reputation has been sullied by scandals like those at Lloyd's.
[ترجمه گوگل]شهرت شهر توسط رسوایی هایی مانند آنچه در Lloyd's وجود دارد، لکه دار شده است
[ترجمه ترگمان]شهرت شهر توسط رسوایی لو ید آلوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her reputation is sullied by crimes.
[ترجمه گوگل]شهرت او توسط جنایات لکه دار شده است
[ترجمه ترگمان]شهرت او آلوده به جنایات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I felt loath to sully the gleaming brass knocker by handling it.
[ترجمه گوگل]من احساس بیزاری می کردم که کوبنده برنجی درخشان را با دست زدن به آن کثیف کنم
[ترجمه ترگمان]از این که با کنار زدن آن ضربه برنجی براق را کثیف کنم، ناراحت شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She wondered if she dared risk sullying the gleaming sink.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که آیا جرات دارد سینک درخشان را خفه کند
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا ممکن است او به خطر افتادن یا غرق شدن در سینک ظرفشویی خطر کند یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. No speck of dirt had ever sullied his hands.
[ترجمه گوگل]هیچ ذره ای خاک هرگز دستانش را کثیف نکرده بود
[ترجمه ترگمان]هیچ لکه خاک هرگز دست هایش را کثیف نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She claimed they were sullying her good name.
[ترجمه گوگل]او مدعی شد که نام خوب او را اهانت کرده اند
[ترجمه ترگمان]او ادعا می کرد که از بدنامی او بسیار ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't sully the radio by dropping.
[ترجمه گوگل]رادیو را با انداختن لکه دار نکنید
[ترجمه ترگمان]با افتادن رادیو را کثیف نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. By cheating they have sullied the good name of their country.
[ترجمه گوگل]آنها با تقلب نام نیک کشور خود را لکه دار کرده اند
[ترجمه ترگمان]با تقلب نام نیک کشور خود را آلوده کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People have a lot to complain about. Oil spills have sullied thousands of acres.
[ترجمه گوگل]مردم چیزهای زیادی برای شکایت دارند نشت نفت هزاران جریب زمین را آلوده کرده است
[ترجمه ترگمان]مردم خیلی برای شکایت کردن دارند ریزش های نفتی هزاران هکتار زمین آلوده کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Instead, the general manager has sullied the whole outfit.
[ترجمه گوگل]در عوض، مدیر کل کل لباس را لکه دار کرده است
[ترجمه ترگمان]در عوض، مدیر کل سازمان را آلوده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He still felt sullied by what he'd had to do - to crawl to some one like Bernard Walton.
[ترجمه گوگل]او هنوز از کاری که باید می کرد - خزیدن به سمت شخصی مانند برنارد والتون - احساس ناراحتی می کرد
[ترجمه ترگمان]هنوز احساس کثیفی نسبت به کاری که مجبور بود انجام دهد - برای خزیدن به یکی مثل برنارد والتون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A natural and innocent experience like weeping becomes sullied and distorted.
[ترجمه گوگل]یک تجربه طبیعی و معصومانه مانند گریه کثیف و مخدوش می شود
[ترجمه ترگمان]تجربه ای طبیعی و معصومانه مثل اشک آلوده و تحریف شده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لکه دار کردن (فعل)
distaste, foul, blame, blemish, slur, speck, soil, brand, denigrate, gaum, taint, stain, traduce, besmirch, tarnish, smear, calumniate, maculate, mottle, smirch, sully, smutch, stigmatize, stipple

کثافت (فعل)
slubber, smirch, smooch, sully

الوده شدن (فعل)
taint, sully

انگلیسی به انگلیسی

• dirty, soil, tarnish; taint, defile, disgrace
if you sully something, you make it dirty; a literary word.
to sully something also means to spoil it so that it is no longer pure or of such high value; a literary word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To tarnish or damage the purity or integrity of something; to stain or defile 👹
🔍 مترادف: Tarnish
✅ مثال: The scandal sullied his reputation, making it difficult for him to find work.
۱. کثیف کردن. آلودن ۲. ( شهرت و غیره ) لکه دار کردن
مثال:
No! rather their heart have been sullied by what they have been earning.
نه! بلکه قلبهایشان بوسیله آنچه کسب کرده اند کثیف و آلوده شده است.
�کَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ�
سریال Friends
I think this apartment sullies the good name of crap
فک میکنم این آپارتمان اسم زیبای آشغال رو خراب می کنه ( در حدی آپارتمان مثل زباله دونیه که اینجوری گفت )
to attack someone's good name and to try to ruin his reputation
حمله کردن به شهرت نام کسی برای از بین بردن آبرو و حیثیت او
They were outraged that anyone should sully their good name.
She wondered if she dared sully the gleaming sink.
...
[مشاهده متن کامل]

His reputation, he said, had been unfairly sullied by half - truths and innuendos.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/sully
مورد تردید قرار دادن، شک کردن، سوظن گرفتن، لکه دار کردن، متهم کردن ( معمولا با نیت بد )
Concise En Dic

بپرس