صفت ( adjective )
مشتقات: sullenly (adv.), sullenness (n.)
مشتقات: sullenly (adv.), sullenness (n.)
• (1) تعریف: silently indicating resentment or bad temper.
• مترادف: morose
• مشابه: angry, cross, dour, glowering, glum, resentful, sour
• مترادف: morose
• مشابه: angry, cross, dour, glowering, glum, resentful, sour
- She gave him a sullen look, and he realized it was not a good time to make his request.
[ترجمه گوگل] نگاهی عبوس به او انداخت و او متوجه شد که زمان مناسبی برای درخواستش نیست
[ترجمه ترگمان] نگاه تندی به او انداخت و متوجه شد که وقت مناسبی برای تقاضای او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نگاه تندی به او انداخت و متوجه شد که وقت مناسبی برای تقاضای او نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was in a sullen mood after hearing the news.
[ترجمه سحر] بعد از شنیدن خبر بدخلق شد|
[ترجمه گوگل] او پس از شنیدن این خبر حال و هوای بدی داشت[ترجمه ترگمان] بعد از شنیدن خبر، حالش بد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: frequently bad-tempered and stubbornly silent.
• مترادف: bad-tempered, sulky
• متضاد: cheerful
• مشابه: bilious, choleric, crabbed, cranky, cross, disagreeable, dour, dyspeptic, grouchy, grumpy, ill-natured, irritable, mean, moody, peevish, saturnine, surly
• مترادف: bad-tempered, sulky
• متضاد: cheerful
• مشابه: bilious, choleric, crabbed, cranky, cross, disagreeable, dour, dyspeptic, grouchy, grumpy, ill-natured, irritable, mean, moody, peevish, saturnine, surly
- The sullen boy in the back row refused to answer any question put to him by the teacher.
[ترجمه گوگل] پسر عبوس ردیف عقب از پاسخ دادن به هر سوالی که معلم از او پرسیده بود خودداری کرد
[ترجمه ترگمان] پسر عبوس در ردیف عقب، از جواب دادن به سوالی که معلم به او داده بود امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پسر عبوس در ردیف عقب، از جواب دادن به سوالی که معلم به او داده بود امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: dark, gloomy, or dispiriting.
• مترادف: dark, dismal, gloomy, somber
• مشابه: black, cheerless, depressing, dour, dreary, moody, morose
• مترادف: dark, dismal, gloomy, somber
• مشابه: black, cheerless, depressing, dour, dreary, moody, morose
- There was a sullen atmosphere in the waiting room.
[ترجمه گوگل] فضای عبوسی در اتاق انتظار حاکم بود
[ترجمه ترگمان] فضای اتاق انتظار را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فضای اتاق انتظار را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید