sulky

/ˈsəlki//ˈsʌlki/

معنی: ترشرو، رنجیده، بد اخم، دلخور، عبوس، قهر
معانی دیگر: حزن انگیز، گرفته، دلگیر، اخمو، نجوش، اوقات تلخ، بد عنق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: sulkier, sulkiest
(1) تعریف: in a sullen, bad-tempered mood, esp. for no good reason.
متضاد: cheerful
مشابه: petulant

- He's been in his room, sulky and silent, all day.
[ترجمه گوگل] او تمام روز در اتاقش بود، عبوس و ساکت
[ترجمه ترگمان] او تمام روز را در اتاق خودش بود، اخمو و ساکت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Even though she said she didn't want to go, she was sulky because they didn't beg her.
[ترجمه گوگل] با اینکه می گفت نمی خواهد برود، عبوس بود چون التماسش نکردند
[ترجمه ترگمان] با وجود اینکه اون گفت که اون نمی خواست بره، اون اخمو بود، چون بهش التماس نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: given to such moods.
مشابه: huffy, moody, petulant, sullen

(3) تعریف: unpleasant or overcast.

- a sulky afternoon
[ترجمه گوگل] یک بعدازظهر غم انگیز
[ترجمه ترگمان] بعد از ظهر عبوس،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: sulkies
مشتقات: sulkily (adv.), sulkiness (n.)
• : تعریف: a light horse-drawn carriage with two wheels that is made to carry one person, used esp. in harness racing.
مشابه: cart

جمله های نمونه

1. a sulky day
یک روز دلگیر

2. He put on a sulky expression.
[ترجمه گوگل]قیافه ی عبوسی به تن کرد
[ترجمه ترگمان]او قیافه ای عبوس به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sarah had looked sulky all morning.
[ترجمه گوگل]سارا تمام صبح عبوس به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]تمام روز صبح، سارا اخمو به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I was quite sulky, so I didn't take part in much.
[ترجمه گوگل]من کاملا عبوس بودم، بنابراین زیاد در آن شرکت نکردم
[ترجمه ترگمان]من خیلی اخم کرده بودم، برای همین جزیی از این چیزها نبودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She brought along a couple of sulky looking kids.
[ترجمه گوگل]او چند تا بچه بداخلاق به همراه آورد
[ترجمه ترگمان]چند بچه اخمو را با خودش آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He lapsed into a sulky silence.
[ترجمه گوگل]در سکوتی غم انگیز فرو رفت
[ترجمه ترگمان]او سکوت کرد و سکوت برقرار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She brought along a couple of sulky looking kids who didn't say a word all evening.
[ترجمه گوگل]او چند بچه بداخلاق را به همراه آورد که تمام شب یک کلمه حرف نزدند
[ترجمه ترگمان]چند تا بچه اخمو و اخمو را با خودش آورد که تمام شب حرفی نزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With sulky faces, the students turned to go.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان با چهره های عبوس برگشتند تا بروند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان با چهره ای عبوس برگشتند و رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. On the drive home, Maria was sulky and said very little.
[ترجمه گوگل]در مسیر خانه، ماریا عبوس بود و خیلی کم حرف می زد
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه رسید، ماریا اخم کرده بود و خیلی کم حرف می زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. William was a sulky little boy who seemed to care for nothing except his video games.
[ترجمه گوگل]ویلیام پسر کوچولوی عبوسی بود که به نظر می رسید به هیچ چیز جز بازی های ویدیویی اش اهمیت نمی داد
[ترجمه ترگمان]ویلیام پسری اخمو بود که به جز بازی های ویدیویی خودش به هیچ چیز اهمیت نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The girls looked a little less sulky and stared at the two townees.
[ترجمه گوگل]دخترها کمی عبوس به نظر می رسیدند و به دو شهرک خیره می شدند
[ترجمه ترگمان]دخترها کمی اخمو به نظر می رسیدند و به the نگاه می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He went to town by a sulky.
[ترجمه گوگل]او به شهر رفت
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی به شهر رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She is stubborn, sulky and contrary where her music is concerned.
[ترجمه گوگل]او در مورد موسیقی او سرسخت، عبوس و مخالف است
[ترجمه ترگمان]او یک دنده، عبوس و مخالف آن است که به موسیقی او مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Young girls sometimes become sulky because they are jealous.
[ترجمه گوگل]دختران جوان گاهی اوقات بدبین می شوند زیرا حسادت می کنند
[ترجمه ترگمان]دخترهای جوان گاهی عبوس می شوند زیرا حسود هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Old Mr. Bouncer, very sulky, was huddled up in a corner, barricaded with chair.
[ترجمه گوگل]آقای پیرمرد، بسیار عبوس، در گوشه ای جمع شده بود، با صندلی سنگر گرفته بود
[ترجمه ترگمان]آقای Bouncer پیر، عبوس و عبوس، در گوشه ای کزکرده بود و صندلی را مسدود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترشرو (صفت)
acid, vinegary, angry, grumpy, moody, morose, sullen, petulant, crabbed, dogged, gloomy, sulky, ill-humored, chuffy, rusty, mulish, gruff, huffy, humpy, pettish, huffish, ill-humoured, ill-natured, snuffy, vinegarish

رنجیده (صفت)
angry, indignant, glum, sulky, fed-up

بد اخم (صفت)
stuffy, sulky, cantankerous

دلخور (صفت)
sulky, chapfallen

عبوس (صفت)
moody, morose, sullen, stern, glum, sulky, grim, forbidding, ill-humored, cheerless, farouche, ill-humoured, ill-natured, saturnine, louring, surly

قهر (صفت)
sulky

انگلیسی به انگلیسی

• morose, sullenly aloof
a sulky person is bad-tempered and silent because they are annoyed about something.

پیشنهاد کاربران

1. عبوس. اخمو. ترشرو. عنق. نجوش 2. بُق کرده. ترش رویانه. توام با اخم
مثال:
she was sulky and contrary
او عبوس و اخمو و یکدنده و لجباز بود.
دل نازک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : sulk
✅️ اسم ( noun ) : sulk / sulkiness
✅️ صفت ( adjective ) : sulky
✅️ قید ( adverb ) : sulkily
مثلا میخوایم بپرسیم که آیا قهری؟
Are you Sulky?
میتونیم کوتاه تر هم بگیم
Suilky?
sulky ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: گاری چوب کِش
تعریف: وسیله‏ای دوچرخ و فلزی برای بالا نگه داشتن و حمل گِرده‏بینه‏ها در عملیات چوب کِشی|||متـ . گاری
مودی، دمدمی
عبوس، اخمو
ترشرو، اوقات تلخ
مثال:
. His lower lip drooped a little, his mouth looked bored and sulky
. Young girls sometimes become sulky because they are jealous

بپرس