اسم ( noun )
• (1) تعریف: of, resembling, or characteristic of sulfur.
- A sulfury powder covered the ground.
[ترجمه گوگل] یک پودر سولفور زمین را پوشانده بود
[ترجمه ترگمان] یک باروت بزرگ روی زمین را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک باروت بزرگ روی زمین را پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: hellish or infernal.
- His preaching was full of sulfury predictions of divine judgment.
[ترجمه گوگل] موعظه او پر از پیشگویی های گوگردی قضای الهی بود
[ترجمه ترگمان] موعظه او پر از پیش بینی های sulfury از قضاوت الهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موعظه او پر از پیش بینی های sulfury از قضاوت الهی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید