suicide

/ˈsuːəˌsaɪd//ˈsjuːɪsaɪd/

معنی: خود کشی، خودویرانگری، خود کش، انتحار، مبادرت کننده بخود کشی، خودکشی کردن
معانی دیگر: زیان به خود، خود آسیبی، خودکشی کننده، خود کشته، خودکشی کرده، وابسته به خود کشی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of killing oneself on purpose.

- He committed suicide rather than going to prison.
[ترجمه علی] او خودکشی را به رفتن به زندان ترجیح داد
|
[ترجمه فرنوش] او خودکشی را به زندان رفتن ترجیح داد
|
[ترجمه گوگل] او به جای رفتن به زندان، خودکشی کرد
[ترجمه ترگمان] او به جای رفتن به زندان خودکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her death was not an accident; it was a suicide.
[ترجمه مظفری] مرگ او حادثه نبود ؛ خودکشی بود
|
[ترجمه maryam] مرگ او تصادفی نبود ، خودکشی بود
|
[ترجمه ۵۶۴۶۶۶] مرگ او یک تصادف نبود، خودکشی بود
|
[ترجمه گوگل] مرگ او تصادفی نبود این یک خودکشی بود
[ترجمه ترگمان] مرگ او تصادفی نبود، خودکشی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an act that harms the prospects or circumstances of the person who performs it.

- Many thought his decision to switch parties would be political suicide.
[ترجمه گوگل] بسیاری فکر می کردند تصمیم او برای تغییر حزب یک خودکشی سیاسی است
[ترجمه ترگمان] بسیاری فکر کردند که تصمیم او برای تغییر احزاب خودکشی سیاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: someone who takes his or her own life on purpose.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: suicides, suiciding, suicided
• : تعریف: to take one's own life intentionally.

جمله های نمونه

1. a political suicide
خودکشی سیاسی

2. she committed suicide by slashing her own wrist
با بریدن رگ دست خود خودکشی کرد.

3. the gambler's suicide had a chastening effect on his friends
خودکشی قمارباز اثرمنزه کننده ای بر دوستان او داشت.

4. to commit suicide
خودکشی کردن

5. she wrongly thought that suicide was her only resort
او به غلط فکر می کرد که خودکشی یگانه چاره ی اوست.

6. the japanese had institutionalized suicide
ژاپنی ها خودکشی را تبدیل به یک رسم کرده بودند.

7. the jilted lover commited suicide
عاشق جفا دیده خودکشی کرد.

8. they hushed up his suicide
خودکشی او را لاپوشانی کردند.

9. he argued her out of suicide
با دلیل و برهان او را از خودکشی منصرف کرد.

10. overcome by perturbation, she contemplated suicide
از شدت پریشانی می خواست دست به خود کشی بزند.

11. problems that led her to suicide
مسایلی که کار او را به خودکشی رساند

12. they prevented her from committing suicide
از خودکشی او جلوگیری کردند.

13. they stopped her from committing suicide
او را از خودکشی بازداشتند.

14. in the denouement the girl commits suicide
در پایان داستان دختر خودکشی می کند.

15. excess of sorrow nearly drove him to suicide
زیادی غم نزدیک بود کارش را به خودکشی برساند.

16. he wrote dud checks and then committed suicide
چک های بی محل کشید و سپس خودکشی کرد.

17. reporters kept nettling him about his wife's suicide
خبرنگاران درباره ی خودکشی زنش مرتبا او را آزار می دادند.

18. faced with hunger and torture, many captives elected suicide
بسیاری از اسیران چون با گرسنگی و شکنجه روبرو بودند به خودکشی روی آوردند.

19. the melancholy tale of a lover's madness and suicide
داستان اندوه بار دیوانگی و خودکشی یک عاشق

20. their scorn for the traitor drove him to suicide
تحقیرهای آنان خائن را به خودکشی واداشت.

21. the biologist who had faked his lab results committed suicide
زیست شناسی که نتایج آزمایش های خود را دستکاری کرده بود خودکشی کرد.

22. his discontent with his marriage and his job led to his suicide
نارضایتی او از زناشویی و شغلش موجب خودکشی او گردید.

23. More people commit suicide at Christmas than at any other time.
[ترجمه گوگل]بیشتر از هر زمان دیگری در کریسمس افراد خودکشی می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد بیشتری نسبت به هر زمان دیگری در کریسمس دست به خودکشی می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. She committed suicide by throwing herself out of a tenth floor window.
[ترجمه گوگل]او با پرتاب خود از پنجره طبقه دهم خودکشی کرد
[ترجمه ترگمان]اون خودکشی کرده با پرت کردن خودش از پنجره طبقه دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. He surrendered to despair and eventually committed suicide.
[ترجمه گوگل]او تسلیم ناامیدی شد و در نهایت خودکشی کرد
[ترجمه ترگمان]او تسلیم نومیدی شد و سرانجام خودکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Evans committed suicide while on remand in Parkhurst prison.
[ترجمه گوگل]ایوانز در حین بازداشت در زندان پارکورست خودکشی کرد
[ترجمه ترگمان]اوانز در زندان Parkhurst خودکشی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. His suicide attempt was the first intimation that he was seriously depressed.
[ترجمه گوگل]اقدام به خودکشی او اولین القای افسردگی شدید او بود
[ترجمه ترگمان]تلاش او برای خودکشی اولین نشانه این بود که او به شدت افسرده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The novelist makes his heroine commit suicide at the end of the book.
[ترجمه گوگل]رمان نویس در پایان کتاب قهرمان خود را به خودکشی وادار می کند
[ترجمه ترگمان]رمان نویس، قهرمان داستان خود را در پایان کتاب خودکشی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Most suicide attempts are really a cry for help.
[ترجمه گوگل]بیشتر اقدام های خودکشی واقعاً یک فریاد برای کمک است
[ترجمه ترگمان]اغلب اقدامات انتحاری واقعا برای کمک گریه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. He brooded on whether she should commit suicide.
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که آیا او باید خودکشی کند یا خیر
[ترجمه ترگمان]باخود اندیشید که آیا باید خودکشی کرد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خودکشی (اسم)
self-annihilation, suicide, self-destruction, self-murder, self-slaughter

خودویرانگری (اسم)
suicide, self-destruction

خود کش (اسم)
suicide, self-slayer

انتحار (اسم)
suicide

مبادرت کننده بخود کشی (اسم)
suicide

خودکشی کردن (فعل)
suicide

انگلیسی به انگلیسی

• act of intentionally taking one's own life; act of destroying one's own interests; one who commits suicide
people who commit suicide deliberately kill themselves.
if someone deliberately does something that is likely to ruin something such as their career, wealth, or position, you can refer to their actions as suicide.

پیشنهاد کاربران

خودکشی
مثال: Suicide prevention hotlines offer support to those in crisis.
خطوط کمکی پیشگیری از خودکشی حمایتی به افراد در بحران ارائه می دهند.
خودکشی
the act or an instance of taking one's own life voluntarily and intentionally
( Ending your own life )
suicide
نامواژه : خودکُشی
کارواژه : خودکُشتَن
نامِ کُننده / کُنواژه : خودکُشَنده
نامِ کُنیده / کُنیدواژه : خودکُشته
نام کارواژه = خودکُشِش
بُنواژه : خودکُش
suicide
خودمیرانی ، خودمیری
خویش میرانی ، خویش میری
مُردَن ، میریدَن ، میراندَن ( کارواژه ی واداری ، مصدر سببی )
The act of killing yourself
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : suicide
صفت ( adjective ) : suicidal
قید ( adverb ) : suicidally
۱. خودکشی
۲ خودکش
انتحاری
suicide drone
پهپاد انتحاری
مثال:
Russia switching to suicide drones due to lack of missiles, says Ukraine’s intel chief
The New Voice of Ukraine
خودکشی کرد و کسی اورا نکشته/خودکشی
The act of killing oneself
قتل ، خودکشی ، کشتن خود ، کشتن یک شخص
suicide ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: خودکشی
تعریف: عملی ارادی برای کشتن خود
act of killing yourself
killing yourself purposely
خودکُشیدن.
she lost his hope and committed suicide
او امید خود را از دست داد و دست به خودکشی زد
خودکشی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس