[ترجمه گوگل]چهره اش حکایت از دزد دارد [ترجمه ترگمان]صورت او یک دزد است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The results were highly suggestive of malignancy.
[ترجمه گوگل]نتایج به شدت حاکی از بدخیمی بود [ترجمه ترگمان]نتایج بسیار حاکی از malignancy بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He kept giving me suggestive looks.
[ترجمه بهروز مولائی] او نگاه غمزه آمیزش رابه من ادامه داد.
|
[ترجمه گوگل]او مدام به من نگاه های کنایه آمیز می کرد [ترجمه ترگمان]دائم به من نگاه می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Emily turned and threw her a suggestive grin.
[ترجمه سها سروری] امیلی چرخید و نیشخندی پر غمزه تحویل او داد
|
[ترجمه سها سروری] امیلی چرخید و لبخند پر عشوه ای تحویل او داد
|
[ترجمه گوگل]امیلی برگشت و پوزخندی کنایه آمیز به او زد [ترجمه ترگمان]امیلی برگشت و لبخند suggestive به او زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He gave her a suggestive glance, and she blushed.
[ترجمه سها سروری] به او با علاقه نگاه کرد و دخترک ( او ) سرخ شد
|
[ترجمه گوگل]نگاهی تحسین برانگیز به او انداخت و او سرخ شد [ترجمه ترگمان]نگاهی به او انداخت و سرخ شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The amplified sounds are suggestive of dolphins chatting to each other under the sea.
[ترجمه گوگل]صداهای تقویت شده حاکی از گفتگوی دلفین ها با یکدیگر در زیر دریا است [ترجمه ترگمان]صداهای بلند شونده بیانگر دلفین ها هستند که با هم در زیر دریا با هم گپ می زنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Some of his lyrics are rather suggestive.
[ترجمه سها سروری] برخی از اشعارش نسبتا الهام بخش هستند
|
[ترجمه گوگل]برخی از اشعار او نسبتاً وسوسه انگیز است [ترجمه ترگمان]برخی از اشعار او کمی القا کننده هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. I made a suggestive remark and she poked me in the jaw.
[ترجمه سها سروری] من به او ابراز علاقه کردم و او ضربه ی آرامی به فکم زد.
|
[ترجمه گوگل]من یک اظهار نظر کنایه آمیز کردم و او به فکم زد [ترجمه ترگمان]من یک اظهار عقیده کردم و او با آرواره به من سیخونک زد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. His suggestive remarks shocked the young lady.
[ترجمه سها سروری] ابراز علاقه و پیشنهادات او دختر جوان را حیرت زده کرد
|
[ترجمه گوگل]اظهارات وسوسه آمیز او خانم جوان را شوکه کرد [ترجمه ترگمان]تذکرات ضمنی او خانم جوان را شوکه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Here the seventh-century evidence is actually more suggestive than that for the sixth.
[ترجمه سها سروری] در این مورد شواهد قرن هفتم قابل استدلال تر از شواهد قرن ششم است
|
[ترجمه گوگل]در اینجا شواهد قرن هفتم در واقع بیشتر از قرن ششم دلالت برانگیز است [ترجمه ترگمان]در اینجا شواهد قرن هفتم در حقیقت بیشتر از ششم برای ششم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The presence of HAPCs was suggestive of normal colonic function.
[ترجمه گوگل]حضور HAPC ها حاکی از عملکرد طبیعی کولون بود [ترجمه ترگمان]حضور HAPCs نشان دهنده تابع نرمال colonic بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The groups were put in contexts suggestive in one case of euphoria, in the other of anger.
[ترجمه گوگل]گروهها در زمینههایی قرار گرفتند که در یک مورد سرخوشی و در مورد دیگر خشم را مطرح میکردند [ترجمه ترگمان]این گروه ها در زمینه های سرمستی و دیگری از خشم مورد توجه قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
اشاره کننده (صفت)
expressive, indicative, suggestive
دلالت کننده وسوسه امیز (صفت)
suggestive
پیشنهاد کردنی (صفت)
suggestive
انگلیسی به انگلیسی
• evocative, reminiscent; implied, not described in detail; tending to suggest something indecent or improper if one thing is suggestive of another, it gives a hint of it or reminds you of it. suggestive remarks, movements, and so on, cause people to think about sex.
پیشنهاد کاربران
سوق دهنده . suggestive personalities to sadness
دلالت گر
آموزنده، الهام بخش
🔸 معادل فارسی: اشاره گر / تحریک آمیز / دوپهلو / دارای بار جنسی یا ذهنی در زبان محاوره ای: حرف ناجور، کنایه دار، دوپهلو، تحریک کننده، حرفی که منظور داره ________________________________________ ... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – استعاری ) :** چیزی که به طور غیرمستقیم به مفهومی خاص اشاره می کنه، بدون اینکه صریح باشه مثال: The poem is suggestive of longing and loss. شعر به طور ضمنی از دلتنگی و فقدان حرف می زنه. 2. ** ( اخلاقی – جنسی ) :** اشاره به محتوایی که بار جنسی یا تحریک آمیز داره، معمولاً به صورت غیرصریح مثال: That ad was too suggestive for daytime TV. اون تبلیغ برای تلویزیون روز خیلی تحریک آمیز بود. 3. ** ( روان شناختی – ذهنی ) :** چیزی که ذهن رو به سمت معنا یا تصویر خاصی هدایت می کنه مثال: Her tone was suggestive of sarcasm. لحنش کنایه دار بود، انگار طعنه می زد. ________________________________________ 🔸 مترادف ها: implied – evocative – provocative – risqu� – allusive – insinuating
یکی بهم بگه �پیشنهاد کردنی� یعنی چی؟ خود سایت اینو گفته
suggestive: دلالت کننده
در بعضی موارد به معنی:حاکی از . . .
اشاره گر، الهام بخش، پیشنهادی
گمان برانگیز
making you think about sex اشاره کننده به مسایل جنسی advertisements containing words or pictures of a sexually suggestive nature تبلیغاتی شامل واژه ها یا تصاویری با ماهیت وسوسه انگیز از لحاظ جنسی ... [مشاهده متن کامل]
suggestive of sth. یعنی نشان دهنده - مشابه - تداعی کننده suggestive of sad thoughtfulness دال بر اندیشناکی 09127772125
بیانگر ؛ شهوت انگیز - a music that is suggestive of summer days – His behaviour was suggestive of a cultured man – Some of his lyrics are rather suggestive – He gave her a suggestive glance, and she blushed
بیانگر، شهوتانگیز
conveying a hint of something
۱ - تداعی کننده، پیشنهاد دهنده، گواه، شاهد، مبین، اشاره گر ، دال ، نمایانگر referring/indicating/hinting/implying/suggeting at something else ۲ - رفتاری که تداعی کننده رفتار ناشایست در ذهن است. Making someone think of indecent/improper matters or sex ... [مشاهده متن کامل]