suffuse

/səˈfjuːz//səˈfjuːz/

معنی: پوشاندن، پر کردن، اشباع کردن
معانی دیگر: (به ویژه با رنگ یا هوا یا نور) پرکردن، آکندن، در آکندن، فرا گرفتن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: suffuses, suffusing, suffused
مشتقات: suffusive (adj.), suffusedly (adv.), suffusion (n.)
• : تعریف: of a color, liquid, or the like, to spread throughout or across the surface of.
مترادف: imbue, permeate, transfuse
مشابه: bathe, charge, color, fill, infiltrate, infuse, overspread, pervade, saturate, steep

- A blush suffused her cheeks.
[ترجمه گوگل] سرخی روی گونه هایش نشست
[ترجمه ترگمان] گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The light of the setting sun suffused the clouds.
[ترجمه گوگل]نور غروب خورشید ابرها را فراگرفت
[ترجمه ترگمان]نور خورشید غروب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A dull red flush suffused Selby's face.
[ترجمه گوگل]سرخی کسل کننده صورت سلبی را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]سرخی خفیفی بر چهره Selby جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Her face was suffused with colour.
[ترجمه گوگل]صورتش پر از رنگ بود
[ترجمه ترگمان]چهره اش گلگون شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The room was suffused with a soft golden light.
[ترجمه گوگل]اتاق مملو از نور طلایی ملایمی بود
[ترجمه ترگمان]اتاق با نور طلایی ملایمی پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A blush suffused his cheeks.
[ترجمه گوگل]سرخی روی گونه هایش نشست
[ترجمه ترگمان]گونه هایش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His voice was low and suffused with passion.
[ترجمه گوگل]صدایش آهسته و پر از شور بود
[ترجمه ترگمان]صدایش آرام و سرشار از شور و هیجان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her eyes were suffused with warm, excited tears.
[ترجمه گوگل]چشمانش پر از اشک های گرم و هیجان زده بود
[ترجمه ترگمان]چشمانش پر از اشک گرم و پر هیجان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The evening sky was suffused with crimson.
[ترجمه گوگل]آسمان غروب پر از رنگ زرشکی بود
[ترجمه ترگمان]آسمان عصر پر از سرخی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This book is suffused with Shaw's characteristic wry Irish humour.
[ترجمه گوگل]این کتاب مملو از شوخ طبعی ایرلندی است
[ترجمه ترگمان]این کتاب با بذله گویی خاص شاو suffused شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The place was suffused with struggle and resentment and frustration. Petty crime was commonplace.
[ترجمه گوگل]مکان مملو از مبارزه و رنجش و ناامیدی بود جنایات کوچک امری عادی بود
[ترجمه ترگمان]این محل مملو از کش مکش و دلخوری و سرخوردگی بود جرم های کوچک مبتذل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Catholic values suffuse the state's approach to all issues.
[ترجمه گوگل]ارزش‌های کاتولیک رویکرد دولت به همه مسائل را در بر می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]ارزش های کاتولیک رویکرد دولت را به همه مسائل تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Colour suffused her face.
[ترجمه گوگل]رنگ صورتش را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]رنگ صورتش گل انداخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hot colour suffused her cheeks.
[ترجمه گوگل]رنگ داغ گونه هایش را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان]گونه هایش داغ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The tail is suffused with a yellow ochre colouring, and the scale patterning on the upper body is ornamental.
[ترجمه گوگل]دم آغشته به رنگ اخرایی زرد است و نقش فلس در قسمت بالایی بدن زینتی است
[ترجمه ترگمان]دم با رنگ زرد مایل به زرد پوشیده شده است و الگویابی در قسمت بالایی بدن شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

پر کردن (فعل)
stop, fill, stuff, heap, load, glut, poison, infect, stud, deplume, fill in, stow, plenish, thwack, suffuse

اشباع کردن (فعل)
steep, imbibe, imbrue, glut, ingraft, impregnate, imbue, indoctrinate, saturate, inundate, suffuse

انگلیسی به انگلیسی

• overspread, spread across, spread over, spread throughout (of a liquid, color, etc.)
if something is suffused with light or colour, light or colour spreads gradually over or through it; a literary word.

پیشنهاد کاربران

بپرس