suffocation

/ˌsəfəˈkeɪʃn̩//ˌsʌfəˈkeɪʃn̩/

معنی: خفگی، خفقان، خفه، اختناق، خفه سازی
معانی دیگر: خفه سازی، خفقان، اختناق، خفگی

جمله های نمونه

1. Many of the victims died of suffocation.
[ترجمه گوگل]بسیاری از قربانیان بر اثر خفگی جان خود را از دست دادند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از قربانیان در اثر خفگی مردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The suffocation of social pressure, the idea of self-worth as defined by men, it all rings true.
[ترجمه گوگل]خفقان فشار اجتماعی، ایده خودارزشمندی که توسط مردان تعریف شده است، همه اینها حقیقت دارد
[ترجمه ترگمان]خفگی فشار اجتماعی، ایده ارزش خود به اندازه تعریف توسط مردان، همه چیز درست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Even if they survive those patients undergoing suffocation are suffering unacceptable and repeated abuse.
[ترجمه گوگل]حتی اگر آنها زنده بمانند، بیمارانی که تحت خفگی قرار می گیرند، از آزار غیرقابل قبول و مکرر رنج می برند
[ترجمه ترگمان]حتی اگر آن ها زنده بمانند، بیمارانی که دچار خفگی می شوند، دچار آزار و اذیت غیرقابل قبول و مکرر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dry, teasing, hacking cough with a sense of suffocation.
[ترجمه گوگل]سرفه خشک، اذیت کننده، هک کننده همراه با احساس خفگی
[ترجمه ترگمان]خشکی، سربه سر گذاشتن، سرفه های خشک با احساس خفقان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some of our patients with suffocation or hypoxaemia induced by epilepsy might have died without a definite diagnosis and appropriate management.
[ترجمه گوگل]برخی از بیماران ما با خفگی یا هیپوکسمی ناشی از صرع ممکن است بدون تشخیص قطعی و مدیریت مناسب فوت کرده باشند
[ترجمه ترگمان]برخی از بیماران مبتلا به صرع یا hypoxaemia ناشی از صرع ممکن است بدون تشخیص قطعی و مدیریت مناسب جان خود را از دست بدهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Away from this earthly noisy and stressful suffocation.
[ترجمه گوگل]به دور از این خفقان پر سر و صدا و استرس زا زمینی
[ترجمه ترگمان]دور از این خفگی دنیوی و پر استرس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Fantastic creatures embracing suffocation and morbid, a lot of crosses.
[ترجمه گوگل]موجودات خارق العاده ای که خفگی را در آغوش می گیرند و بیمارگونه، تعداد زیادی صلیب
[ترجمه ترگمان]موجودات شگفت انگیز، خفه و بیمارگونه و کلی صلیب ها را در آغوش گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Compared with other options, such as suffocation, perhaps it was.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با گزینه های دیگر، مانند خفگی، شاید اینطور بود
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با سایر موارد، مانند خفگی، شاید هم چنین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Even I also feel that the feeling of suffocation!
[ترجمه گوگل]حتی من هم احساس می کنم که احساس خفگی!
[ترجمه ترگمان]حتی من هم احساس خفگی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He voluble to the point of suffocation, then quiet as the Jordan.
[ترجمه گوگل]او تا حد خفگی روان شد، سپس مانند اردن ساکت شد
[ترجمه ترگمان]او با ادای احترام به نقطه خفگی، سپس به آرامی جردن را مخاطب قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "The inmates may die through suffocation, and they may be aware because the thiopental is insufficient, " Zimmers says.
[ترجمه گوگل]زیمرز می گوید: «زندانیان ممکن است در اثر خفگی بمیرند، و ممکن است آگاه باشند زیرا تیوپنتال کافی نیست
[ترجمه ترگمان]Zimmers می گوید: \" ممکن است زندانیان از میان خفگی می میرند و ممکن است آگاه باشند چرا که the کافی نیست \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They may wake from sleep with great fear, agitation and anxiety and a sense of suffocation like in Lachesis.
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است با ترس، آشفتگی و اضطراب شدید و احساس خفگی مانند لاچسیس از خواب بیدار شوند
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است با ترس، اضطراب و اضطراب و احساس خفگی مانند لاشی سیز، از خواب بیدار شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was subsequently confined to the vapor bath of her home to die of suffocation.
[ترجمه گوگل]او متعاقباً در حمام بخار خانه‌اش محبوس شد تا از خفگی بمیرد
[ترجمه ترگمان]سپس او را به حمام بخار خانه اش محدود کردند تا از خفگی بمیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفگی (اسم)
asphyxia, suffocation, asphyxiation, despondency, sadness

خفقان (اسم)
asphyxia, suffocation, throbbing, palpitation

خفه (اسم)
asphyxia, suffocation, asthma

اختناق (اسم)
asphyxia, suffocation, strangulation, choke

خفه سازی (اسم)
suffocation, strangulation

انگلیسی به انگلیسی

• act of suffocating, act of killing by cutting of the oxygen supply; death caused by a lack of air or oxygen

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suffocate
اسم ( noun ) : suffocation
صفت ( adjective ) : suffocating
قید ( adverb ) : _
suffocation ( پزشکی )
واژه مصوب: خفگی 3
تعریف: قطع تنفس، به علت غرق‏شدگی و فشردگی گلو و غیره که به بیهوشی و مرگ بینجامد
همچنین به معنی "جلوگیری از پیشرفت و موفقیت یک رابطه، برنامه، کسب و کار و غیره" هم هست

بپرس