suffocating

جمله های نمونه

1. a suffocating blanket of despair and sorrow
سرپوش خفقان آوری از نومیدی و غم

2. she is running an instant risk of suffocating
او در خطر فوری خفه شدن است.

3. the room was so crowded and hot that i was suffocating
اتاق آنقدر شلوغ و گرم بود که نمی توانستم نفس بکشم.

پیشنهاد کاربران

ترکی:
داریخ دیران
کلافه کننده
نفس گیر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : suffocate
اسم ( noun ) : suffocation
صفت ( adjective ) : suffocating
قید ( adverb ) : _
خفت گیری
خفه کننده
خفقان آور
خفه کردن

بپرس