دیکشنری
مترجم
بپرس
suffocated
معنی
: خفه
دنبال کنید
جمله های نمونه
1. children left in a box suffocated
بچه هایی که آنها را در جعبه گذاشته بودند خفه شدند.
مترادف ها
خفه
(صفت)
stuffy, muggy, hoarse, choked, strangled, suffocated, choky
پیشنهاد کاربران
تحت فشار بودن
خفه شدن
+ عکس و لینک