Suck sb in:������������ به زور درگیر کسی را مطلبی کردن، به اجبار کسی را درگیر مطلبی کردن
کشاندن کسی دریک گرفتاری/بحث/جنگ/باندبازی ، زد و بند/قمار/کلاهبرداری
Get sucked� in:�� کشیده شدن در ، گرفتار شدن در ( یک� جرو بحث/جنگ. . . . )
... [مشاهده متن کامل]
I got sucked into the argument because I was a friend of the family
من کشیده شدم توی این دعوا زیرا من دوست این خانواده بودم.
The US has no intention of getting sucked into another war in Europe
ایالات متحده هیچ قصد و نیتی ندارد برای کشیده شدن در جنگ دیگری در اروپا
کشاندن کسی دریک گرفتاری/بحث/جنگ/باندبازی ، زد و بند/قمار/کلاهبرداری
Get sucked� in:�� کشیده شدن در ، گرفتار شدن در ( یک� جرو بحث/جنگ. . . . )
... [مشاهده متن کامل]
من کشیده شدم توی این دعوا زیرا من دوست این خانواده بودم.
ایالات متحده هیچ قصد و نیتی ندارد برای کشیده شدن در جنگ دیگری در اروپا
درگیر کردن کسی در کاری برخلاف میل باطنی