اسم ( noun )مشتقات: successional (adj.), successionally (adv.)
• (1)تعریف: the act or process of following or coming after in sequence. • مترادف: sequence • مشابه: go, movement, progression
• (2)تعریف: the persons or things that follow or come after one another in sequence. • مترادف: progression, series • مشابه: parade, trail, train
• (3)تعریف: the order in which persons or things follow one another in sequence. • مترادف: order, sequence
• (4)تعریف: the transmission of a throne, title, office, or the like. • مشابه: accession
جمله های نمونه
1. a succession of delys
تاخیرهای متوالی
2. his succession to the throne after his father
رسیدن او به تاج و تخت پس از پدرش
3. in succession
پی در پی،پشت سر هم،متوالی،یکی پس از دیگری
4. wars of succession
جنگ های وابسته به جانشینی پادشاه
5. in rapid succession
تند و پی در پی،بلافاصله یکی پس از دیگری
6. three defeats in succession
سه شکست پیاپی
7. the town was shaken by a succession of earthquakes
یک سلسله زلزله شهر را تکان داد.
8. i heard three shots fired in rapid succession
صدای سه تیر را شنیدم که پشت سرهم شلیک شد.
9. because he was mad, the eldest son was excluded from succession
پسر بزرگتر به خاطر دیوانگی از حق تاج و تخت محروم شد.
10. She won the championship four times in succession.
[ترجمه گوگل]او چهار بار متوالی قهرمان شد [ترجمه ترگمان]او چهار بار پیاپی قهرمان شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. We lost three secretaries in quick succession.
[ترجمه گوگل]ما سه منشی را پشت سر هم از دست دادیم [ترجمه ترگمان]سه نفر از منشی ها را با توالی سریع از دست دادیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A succession of military defeats weakened the aggressor.
[ترجمه گوگل]شکست های متوالی نظامی متجاوز را تضعیف کرد [ترجمه ترگمان]یک سلسله شکست های نظامی متجاوز را تضعیف کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They had three children in quick succession.
[ترجمه Sina] آن ها سه تا از بچه هاشون پشت سر هم به دنیا امدند . ( آن ها سه تا بچه داشتند که پشت سر هم به دنیا امده بودند )
|
[ترجمه گوگل]آنها متوالی سه فرزند داشتند [ترجمه ترگمان]آن ها سه بچه داشتند که به سرعت جانشین او شده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The peasants are reaping good harvests in succession.
[ترجمه Siba] رعیت ها به صورت متوالی و پشت سر هم ( کسانی که معمولا یه تکه از زمین را کرایه میکنند یا از خودشان میباشد و در آن کشت میکنند ) محصولات خوبی را برداشت میکنند
|
[ترجمه گوگل]دهقانان پیاپی محصول خوبی درو می کنند [ترجمه ترگمان]کشاورزان در حال درو کردن محصول خوب در جانشینی هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He fired three shots in quick succession.
[ترجمه sh] او سه گلوله پشت سرهم شلیک کرد
|
[ترجمه گوگل]او سه گلوله متوالی شلیک کرد [ترجمه ترگمان]او به سرعت سه گلوله شلیک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. They asked their questions in rapid succession.
[ترجمه گوگل]آنها به سرعت سؤالات خود را مطرح کردند [ترجمه ترگمان]آن ها از سوالات خود در مورد جانشینی سریع سوال کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• progression, sequence, series; order in which one person takes the place of another; process through which an individual takes on the position or property of another a succession of things is a number of them occurring one after the other. succession is the act or right of being the next person to have a particular job or position. if something happens for a number of weeks, months, or years in succession, it happens in each of those weeks, months, or years, without a break.
پیشنهاد کاربران
( منابع انسانی ) جانشین پروری
جانشینی ( به انگلیسی: Succession ) مجموعه تلویزیونی کمدی - درام آمریکایی، اثر جسی آرمسترانگ و محصول شبکه اچ بی او است که اولین قسمت از آن در تاریخ ۳ ژوئن ۲۰۱۸ از این شبکه پخش شد. این مجموعه دارای داستانی ... [مشاهده متن کامل]
با موضوع خانواده است؛ خانوادهٔ از هم پاشیده ای که مالک یک امپراتوری رسانه ای هستند و با توجه به وضعیت نامشخص سلامت پدرسالار خانواده شان، لوگان روی، بر سر کنترل شرکت در کشمکش قرار دارند.
succession ( زیستشناسی ) واژه مصوب: توالی 2 تعریف: جانشینی پیاپی یک بومسازگان با بومسازگان دیگر که متعاقب تغییرات زمینشناختی و بومشناختی و فصلی روی میدهد و تا رسیدن به پایداری نسبی، که به اوج موسوم است، ادامه پیدا میکند
پشت سر هم
حقوق: قائم مقامی
A succession of late nights had begun to tell on him and his work was suffering چند شب متوالی تا دیر وقت بیدار ماندن شروع کرده بود تاثیر بد گذاشتن روی اون و کارش
جانشینی
زنجیره
succession جانشینی In succession متوالی in quick/rapid/close succession سریع و متوالی A succession of تعدادی، گروهی