succeeded

جمله های نمونه

1. he succeeded in keeping his stamp collection entire and even to augment it
او موفق شد که مجموعه ی تمبر خود را بی کم و کاست حفظ کند و حتی بر آن بیافزاید.

2. i succeeded because of you
تو موجب موفقیت من بودی.

3. she succeeded in enlarging her fortune
او موفق به زیاد کردن دارایی خود شد.

4. she succeeded in snagging a rich husband
موفق شد که شوهر پولداری را به تور بزند.

5. he has succeeded in rehabilitating the memory of his disgraced father
او در اعاده ی حیثیت پدر آبروریز شده اش توفیق یافته است.

6. his attempt succeeded
کوشش او موفقیت آمیز بود.

7. they recently succeeded in exploding an atomic bomb
اخیرا موفق به منفجر کردن یک بمب اتمی شدند.

8. ultimately he succeeded
سرانجام کامیاب شد.

9. a plan that succeeded
نقشه ای که موفقیت آمیز بود

10. the events that succeeded the war
وقایعی که پس از جنگ روی داد

11. the project has succeeded beyond our expectation
طرح،بیش از حد انتظار ما موفقیت آمیز بوده است.

12. usually eldest sons succeeded their fathers
معمولا پسران ارشد جانشین پدرشان می شدند.

13. by hard scrabbling he succeeded in pulling the cart out of the gutter
با تقلای سخت موفق شد گاری را از جوی بیرون بیاورد.

14. he preened himself on having succeeded in the exams
بخاطر موفقیت در امتحانات به خود می بالید.

15. through weeks of hard work, they succeeded in hammering out a new constitution
پس از هفته ها کار سخت موفق شدند قانون اساسی تازه ای را از کار دربیاورند.

16. in spite of early reversals, he finally succeeded
با وجود بدبیاری های اولیه در پایان کار موفق شد.

پیشنهاد کاربران

موفقیت
جانشین شدن
رستگار شدن ، رستگاری
Succeeded =موفقیت یا موفق شدن
موفق شدن

بپرس