نامحسوس
زیرک، محیل، ماهرانه، دقیق، لطیف، تیز و نافذ
sophisticated, delicate, refined
- faint, delicate, implied, slight, understated
- crafty, artful, cunning, devious, ingenious, shrewd, sly, wily
سَتِل
- - -
🔸 **معادل فارسی:**
نا محسوس / ظریف / لطیف / باریک بینانه
در زبان محاوره ای:
یه چیز خیلی کوچک یا ظریف که شاید اول متوجهش نشی، اما تأثیرش هست.
- - -
... [مشاهده متن کامل]
🔸 **تعریف ها:**
1. ** ( عمومی – حسی ) :**
چیزی که ظریف، کم توجه، یا دقیق است و به سختی دیده یا احساس می شود، اما وجود دارد.
مثال: The perfume had a subtle floral scent.
عطر رایحه ی گلی ظریف و ملایمی داشت.
2. ** ( رفتاری – روانشناسی ) :**
رفتار، تغییر یا تفاوتی که محسوس نیست اما اثر خود را دارد.
مثال: The teacher made subtle adjustments to help each student.
معلم تغییرات ظریفی انجام داد تا به هر دانش آموز کمک کند.
3. ** ( فکری – مفهومی ) :**
استفاده از ظرافت، هوشمندی، یا دقت در تحلیل یا بیان ایده ها.
مثال: His argument was subtle, requiring careful thought.
استدلال او ظریف بود و به تفکر دقیق نیاز داشت.
- - -
🔸 **مترادف ها:**
delicate – fine – understated – nuanced – slight – indirect
ظریف ( چیزی که به سختی قابل درک یا تشخیص است، غیرمستقیم ) صفت
Example: a subtle hintنامحسوس ( چیزی که به آسانی دیده یا فهمیده نمی شود ) صفت
Example: a subtle change in his expression
... [مشاهده متن کامل]
زیرکانه ( هوشمندانه و ماهرانه، با ظرافت ) صفت
Example: a subtle plan
باریک بین ( دقیق و موشکاف ) صفت
Example: subtle distinctions
ماهرانه ( کاری که با مهارت و دقت انجام شده ) صفت
Example: Painter draw lines with subtle.
لطیف ( حس خوبی که به مشام میرسد. ) صفت
Example: Perfume has very subtle fragrance.
✍ توضیح: Not obvious; delicate or difficult to notice 🌫️
🔍 مترادف: Faint
✅ مثال: The artist used subtle colors to create a calming effect in the painting.
🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( ساتِل ) می باشد ( حرف b سایلنت است )
Not easy to notice or understand
مبهم. نامفهوم. نا ملموس
مبهم
نکته تلفظی : ساتل . b تلفظ نمیشه .
indirect, not obvious
جزئی
ناملموس
ظریف
هوشمندانه
نکته سنج
1.
not loud, bright, noticeable, or obvious in any way
2. small but important
3. achieved in a quiet way that does not attract attention to itself and is therefore good or clever
almost unnoticeable; not easy to notice; not easily seen; not drawing
attention to oneself; hidden
بیشتر مفهوم لطافت و داره
چیزی که قابل دیدن نیست ولی خیلی تاثیر گذاره
- در کاربرد رسمی و معمول، "subtle" به معنای چیزهایی است که نه به چشم آشکار هستند و نه با صدا و شوخی، بلکه با شکوفایی و به نرمی تاثیر می گذارند.
... [مشاهده متن کامل]
- در طراحی، ممکن است به جزئیات ناچیز در یک طراحی اطلاق شود که تاثیر بزرگی دارند اما به نظر ممکن است چشم نیایند.
دوست بفهمه دشمن نفهمه
سوسکی ( محاوره ای )
بی آلایش
اگر درمورد صدا باشه، به معنای "مبهم" هست.
پیشنهاد قبلی درست نبود.
اگر درمورد صدا باشه، به معنای "نامبهم" هست
آب زیرکاه، موذی
جزئی و ناچیز
دقیق زیرک ملایم، نا محسوس،
باریک اندیش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : subtlety
✅️ صفت ( adjective ) : subtle
✅️ قید ( adverb ) : subtly
صفت | با کمک more و most تفضیلی و عالی میشه
1. hard to notice or see : not obvious = چیزیکه آدم به سختی متوجه اش میشه و به سختی می تونه ببینه ش
◀️ a subtle difference in meaning between the words
... [مشاهده متن کامل]
◀️ subtle changes/variations : تغییرات/تغییرات ظریف
◀️ the subtlest details : ظریف ترین جزئیات
◀️ Racial discrimination still exists, only now it's subtler than it once was : تبعیض نژادی هنوز هم وجود دارد، فقط الان ظریف تر از گذشته است. ( یعنی زیرپوستی تر شده نسبت به دهه ۴۰ )
◀️ subtle flavors : طعم های لطیف
2. clever and indirect : not showing your real purpose : هوشمندانه و غیرمستقیم ( چیزیکه هدف و منظورش رو نشان نمیده )
◀️ When it comes to giving criticism, sometimes it's best to take a subtle approach : وقتی نوبت به انتقاد می رسد، گاهی اوقات بهتر است رویکردی ظریف اتخاذ کنید. ( یعنی به در بگی دیپار بشنوه. مثلاً اسم طرفو نیاری. بگی بعضیا اینطورین و مشکل دارن. در لفلافه سخن گفتن )
◀️ He didn't seem to understand my subtle hints : بنظر نمیرسید که نکات ظریف ( رمزی = کد واژه های ) من را درم کند
◀️ It was her subtle way of telling me to mind my own business : این روش غیرمستقیم او بود که به من می گفت سرم تو کار خودم باشه ( و اینکه به من ربطی نداره )
3. having or showing skill at recognizing and understanding things that are not obvious : perceptive : تیزبین - زودگیر - زودفهم - حساس و باهوش - تیز
◀️ She has a subtle mind : او ذهن زودفهمی داری
◀️ a subtle analysis : یک تحلیل دقیق/ظریف
◀️ While many people think that cats are standoffish and aloof, the truth is that they are loyal, loving companions ( just like dogs ) . The key is that cats show their love in very different ways than dogs. Usually, those expressions of love are fairly subtle, so we miss them : در حالی که بسیاری از مردم فکر می کنند گربه ها غیرصمیمی و بی تفاوت ( نسبت به صاحبان خود ) هستند، حقیقت این است که آن ها همدم هایی وفادار و دوست داشتنی هستند ( درست مانند سگ ها ) . نکته کلیدی این است که گربه ها عشق خود را به روش های بسیار متفاوتی نسبت به سگ ها نشان می دهند. معمولاً آن ابراز عشق ها نسبتاً ظریف/ناملموس هستند، بنابراین ما آنها را از دست می دهیم ( متوجه آنها نمیشویم )
ظریف
مبهم
ملایم
Subtle shade of pink:سایه ی ملایم صورتی
اگر چه هر دو ریزساختار مارتنسایت و بینایت دارای اشتراکاتی چند بوده، زمانی که مطالعه دقیق بیشتری صورت گرفت تفاوت های نامحسوس فراوانی آن دو را خاص نمود.
Both microstructures, martensite and bainite, although share some common
... [مشاهده متن کامل]
features, when studied in further detail depict a plethora of subtle differences that make them unique
رندانه
زیرکانه ؛ نا محسوس ؛ ریز , جزئی
– a subtle use of lighting in the play
– I decided to try a more subtle plan
– The subtle savour of wood smoke
– a scarf with a subtle blend of colours
– There is a subtle difference between these two plans
دقیق >ظریف
نامحسوس ( اگر دقیق بهش توجه نکنی متوجه نمیشی ) #obvious
زیرکانه
ظریف
یواشکی ، نامحسوس
( صفت است و دو معنی تقریبا متضاد دارد که بسته به جمله معنا پیدا میکند )
1 - جزئی ، نامحسوس
2 - کوچک اما مهم
نا محسوس، رندانه، رند
تعریف : توجه کردن بهش و درکش آسون نیست، نیاز هست دقت بیشتری کرد تا فهمید.
مثال :
The pictures are similar, but there are subtle differences between them.
تصاویر شبیه هم هستند، اما یک تفاوت ریزی بینشون هست .
ملایم برای طعم
کم
زیر در مورد صدا
زیرپوستی وار
زیرپوستی
ملایم
مثلا در ترکیب subtle flavour که به معنی طعم ملایم هست. در مقابل strong flavour یا طعم قوی و تند و تیز
● جزیی، نامشهود
● ماهرانه
● موبین، موشکاف
بی حال
The colors are quite subtle
رنگها کاملا بی حال هستند
پنهان
ناچیز، ریز
جزئی و پیش پا افتاده
ظریف، ماهرانه، نامحسوس
جلب توجه نکننده، غیر محسوس، ناپیدا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٠)