subsume

/səbˈsjuːm//səbˈsjuːm/

معنی: رده بندی کردن، استنتاج کردن، شامل کردن، استقراء کردن
معانی دیگر: گنجاندن، مشمول (چیزی)کردن، جزو (چیزی)کردن، درج کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subsumes, subsuming, subsumed
مشتقات: subsumable (adj.)
(1) تعریف: to classify, consider, or include (an idea, proposition, or the like) in a more comprehensive or general category or principle.
مشابه: include

- In the budget, car expenditures are subsumed under the category of household expenses.
[ترجمه گوگل] در بودجه، هزینه های خودرو در دسته هزینه های خانوار قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان] در بودجه، مخارج خودرو تحت طبقه بندی مخارج خانوار قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to consider (a case, act, or the like) to be covered by a general rule.

جمله های نمونه

1. to subsume the books.
[ترجمه گوگل]برای جمع آوری کتاب ها
[ترجمه ترگمان]که کتاب ها را شامل میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. States subsume many of the responsibilities of governing from the county.
[ترجمه گوگل]ایالت ها بسیاری از مسئولیت های حکومت داری را بر عهده می گیرند
[ترجمه ترگمان]دولت ها بسیاری از مسئولیت های حاکم بر این استان را به رسمیت می شناسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. States collect taxes and subsume many of the responsibilities of governing from the county.
[ترجمه گوگل]ایالت ها مالیات ها را جمع آوری می کنند و بسیاری از مسئولیت های حکومت داری را بر عهده می گیرند
[ترجمه ترگمان]دولت ها مالیات ها را جمع آوری کرده و بسیاری از مسئولیت های حاکم بر این استان را بر عهده دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. How can subsume these items?
[ترجمه گوگل]چگونه می توان این موارد را در نظر گرفت؟
[ترجمه ترگمان]چگونه می توان این موارد را از بین برد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In order to handle this aspect, subsume relationships are of prime importance.
[ترجمه گوگل]برای مدیریت این جنبه، روابط زیرمجموعه از اهمیت بالایی برخوردار است
[ترجمه ترگمان]برای رسیدگی به این جنبه، روابط subsume از اهمیت بالایی برخوردار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They preserve their heritage but subsume its display under the broader complexion of Singapore nationalism.
[ترجمه گوگل]آنها میراث خود را حفظ می کنند، اما نمایش آن را تحت پوشش گسترده تر ناسیونالیسم سنگاپور قرار می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها میراث خود را حفظ می کنند، اما نمایش آن را تحت رنگ وسیعتری از ناسیونالیسم سنگاپور به نمایش می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Much as relativity subsumed Newtonian physics, a quantum theory of gravity will ultimately subsume relativity.
[ترجمه گوگل]همان‌طور که نسبیت فیزیک نیوتنی را در بر می‌گیرد، یک نظریه کوانتومی گرانش در نهایت نسبیت را در بر می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]بیشتر به این دلیل که نسبیت فیزیک نیوتونی هستند، نظریه کوانتومی گرانش در نهایت منجر به نسبیت عام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We can subsume spatiotemporal descriptions and descriptions in terms of properties in these formal spaces under the rubric of structural descriptions.
[ترجمه گوگل]ما می‌توانیم توصیف‌ها و توصیف‌های مکانی-زمانی را بر حسب ویژگی‌ها در این فضاهای رسمی تحت عنوان توصیف‌های ساختاری قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم توصیفات و توصیف ها را از نظر خواص در این فضاهای رسمی تحت سرفصل توصیفات ساختاری اعمال کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. You are always willing and eager to subsume your interests and desires to his.
[ترجمه گوگل]شما همیشه مایل و مشتاق هستید که علایق و خواسته های خود را در اختیار او قرار دهید
[ترجمه ترگمان]شما همیشه مایل هستید که علایق و خواسته های خود را شامل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In this way, he can't but roughly subsume Albee's works in the chapter of "Parallels and Proselytes, " saying that his survey is not complete.
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، او نمی‌تواند تقریباً آثار آلبی را در فصل «موازی‌ها و آوارگان» قرار دهد و بگوید که بررسی او کامل نیست
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، او نمی تواند اما در فصل \"Parallels و proselytes\" به سختی کار کند و می گوید که تحقیق او کامل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The emergent higher-level behaviors subsume the lower-level behaviors.
[ترجمه گوگل]رفتارهای نوظهور در سطح بالاتر، رفتارهای سطح پایین را در بر می گیرند
[ترجمه ترگمان]رفتارهای سطح بالاتر نشان دهنده رفتارهای سطح پایین تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. the application may subsume the role of the coordinator at which point it becomes less and less clear why the protocol is needed at all above and beyond the business logic itself.
[ترجمه گوگل]برنامه ممکن است نقش هماهنگ کننده را در نظر بگیرد که در آن نقطه کمتر و کمتر مشخص می شود که چرا پروتکل در کل بالاتر و فراتر از منطق تجاری مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]این کاربرد ممکن است نقش هماهنگ کننده را ایفا کند که در آن به کم تر و کم تر روشن می شود که چرا این پروتکل در تمام موارد بالا و فراتر از خود منطق تجاری مورد نیاز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even such popular futurists as Alvin and Heidi Toffler generally subsume women into a homogeneous, unisex future.
[ترجمه گوگل]حتی آینده پژوهان محبوبی مانند آلوین و هایدی تافلر عموماً زنان را در آینده ای همگن و تک جنسیت قرار می دهند
[ترجمه ترگمان]حتی این futurists معروف به نام های آلوین و هیدی Toffler عموما زنان را به یک آینده نزدیک و unisex تبدیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The cultural forms of late capitalism have thus become entirely pervasive and able to subsume any attempt at opposition.
[ترجمه گوگل]بنابراین، اشکال فرهنگی سرمایه‌داری متاخر کاملاً فراگیر شده‌اند و می‌توانند هر گونه تلاشی برای مخالفت را تحت تأثیر قرار دهند
[ترجمه ترگمان]شکل های فرهنگی سرمایه داری مرحوم به طور کامل فراگیر شده اند و می توانند هرگونه تلاش برای مخالفت را سرکوب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رده بندی کردن (فعل)
classify, categorize, subsume

استنتاج کردن (فعل)
derive, subsume, conclude, induce, infer, evolve

شامل کردن (فعل)
subsume

استقراء کردن (فعل)
subsume

انگلیسی به انگلیسی

• include something within a larger and more comprehensive group
if something is subsumed within a larger group, it is included within it, rather than being considered as something separate; a formal word.

پیشنهاد کاربران

در بر گرفتن چیزی
Include or absorb ( something ) in something else.
استحاله شدن، جزیی از یک چیز دیگر شدن.
To include or absorb something within a larger category or concept.
شامل شدن یا فرا گرفتن چیزی در یک مقوله یا مفهوم بزرگتر.
در بر گرفتن، مشمول شدن
**************************************************************************************************
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
“The new policy subsumes several existing regulations. ”
In a discussion about different theories, one might say, “The overarching theory subsumes various sub - theories. ”
A philosopher might explain, “The concept of justice can be subsumed under the broader concept of morality. ”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-include/
شامل کردن
قرار دادن ( در گروهی معین )
a wide range of offences are usually subsumed under the category of robbery.
most of these phenomena can be subsumed under two broad categories.
زیرمجموعه قرار دادن
پوشش دادن
[ریاضیات] فرامجموعه
تحت الشعاع قرار گرفتن
involved
to include something in a particular group and not consider it separately. Ox
تسخیر کردن هم معنی می ده
is subsumed into = در رده . . . قرار دارد/جای می گیرد
در بر گرفته شدن

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس