substitute

/ˈsəbstəˌtuːt//ˈsʌbstɪtjuːt/

معنی: تعویض، بدل، عوض، جانشین، جابجا کردن، جانشین کردن، تعویض کردن
معانی دیگر: معادل، هم ارز، جانشین شدن یا کردن، جای کسی (چیزی) را گرفتن، به جای کسی رفتن، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند did در این جمله: او داد زد و من هم (داد) زدم she shouted and i did too)، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند "did" در این جمله: او داد زد و من هم (داد) زدم she shouted and i did too)، تعوی­، تعوی­ کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a person or thing that takes the place of another.
مترادف: alternate, stand-in, sub, surrogate
مشابه: change, replacement

- If you're sick, you'll have to find a substitute to work your shift.
[ترجمه hdy] اگر بیمار هستی، باید یکیو پیدا کنی تا بجای تو کار کند
|
[ترجمه امیر] اگر مریض هستی، باید یک جانشین پیدا کنی که به جای تو کار کند
|
[ترجمه گوگل] اگر بیمار هستید، باید جایگزینی برای کار در شیفت خود پیدا کنید
[ترجمه ترگمان] اگر مریض باشی، باید یک جانشین پیدا کنی که shift کار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You can use honey as a substitute for sugar.
[ترجمه گوگل] می توانید از عسل به عنوان جایگزین شکر استفاده کنید
[ترجمه ترگمان] می توانید از عسل به عنوان جانشین شکر استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: substitutes, substituting, substituted
• : تعریف: to put or use in place of another person or thing.
مشابه: change, commute, exchange, interchange, replace, subrogate, supplant

- I substituted margarine for butter.
[ترجمه گوگل] من مارگارین را جایگزین کره کردم
[ترجمه ترگمان] من کره مارگارین را با کره عوض کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to act, serve, or be in the place of another.
مترادف: double, fill in, pinch-hit, sub
مشابه: cover, supply

- The assistant principal substituted for our usual teacher.
[ترجمه گوگل] معاون مدیر جایگزین معلم همیشگی ما شد
[ترجمه ترگمان] دستیار مدیر، معلم همیشگی ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- An understudy is substituting in the lead role in tonight's performance.
[ترجمه گوگل] در اجرای امشب یک نادان در نقش اول جایگزین می شود
[ترجمه ترگمان] یک understudy در نقش اول در عملکرد امشب جایگزین می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: substitutable (adj.), substitutional (adj.), substituter (n.), substitution (n.)
(1) تعریف: of, concerning, or being a substitute.
مترادف: stand-in, surrogate
مشابه: alternate, backup, deputy, dummy, ersatz

- She works as a substitute teacher.
[ترجمه گوگل] او به عنوان معلم جایگزین کار می کند
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم جایگزین کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: consisting of substitutes.

جمله های نمونه

1. a substitute teacher
معلم موقت (جانشین معلم)

2. to substitute a new method for an old one
روش نوینی را جانشین روش کهنه ای کردن

3. to substitute sulfur for oxygen in a molecule
در یک ملکول گوگرد را جانشین اکسیژن کردن

4. an effective substitute for conventional christmas trees
جانشین رضایتبخشی برای درختان متداول در ایام کریسمس

5. can you substitute for me at the meeting?
آیا می توانی به جای من به جلسه بروی ؟

6. honey is a good substitute for sugar
عسل معادل خوبی برای شکر است.

7. since he couldn't come, he sent a substitute
چون خودش نمی توانست بیاید یک نفر را به جای خودش فرستاد.

8. There is no substitute for hard work. First in, last out.
[ترجمه A.A] هیچ جایگزینی برای کار سخت نیست ، اول از همه وارد شود ، آخر از همه خارج شود ( برای مثال در آبسرد کن برای برداشتن لیوان اونی که اول از همه در جالیوانی قرار گرفته آخر از همه خارج میشود )
|
[ترجمه گوگل]هیچ جایگزینی برای کار سخت وجود ندارد اول وارد، آخر بیرون
[ترجمه ترگمان]هیچ جایگزینی برای کار سخت نیست اول تو، آخرین نفر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Germany brought on a substitute at half time.
[ترجمه گوگل]آلمان در نیمه دوم یک بازیکن تعویضی به ارمغان آورد
[ترجمه ترگمان]آلمان در نیمه دوم یک جانشین به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Nothing could substitute for mother's milk.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند جایگزین شیر مادر شود
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست شیر مادر را جایگزین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Hard work is important, but it is no substitute for raw talent.
[ترجمه گوگل]سخت کوشی مهم است، اما جایگزین استعدادهای خام نیست
[ترجمه ترگمان]کار سخت مهم است، اما هیچ جایگزینی برای استعدادهای خام نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Can you substitute for the singer who is ill?
[ترجمه آرسام] آیا می توانید جایگزین خواننده ای شوید که بیمار است؟
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانید خواننده ای را که بیمار است جایگزین کنید؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است کسی را که بیمار است جایگزین کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The local bus service was a poor substitute for their car.
[ترجمه احصان] خدمات اتوبوس محلی یه جایگزین ضعیف، برای خودروی خودشان بود.
|
[ترجمه گوگل]سرویس اتوبوس محلی جایگزین ضعیفی برای ماشین آنها بود
[ترجمه ترگمان]سرویس اتوبوس محلی جایگزین مناسبی برای خودروی آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The television is a poor substitute for human companionship.
[ترجمه گوگل]تلویزیون جایگزین ضعیفی برای همراهی انسان است
[ترجمه ترگمان]این تلویزیون یک جایگزین ضعیف برای مصاحبت انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Paul's father only saw him as a substitute for his dead brother.
[ترجمه گوگل]پدر پل فقط او را به عنوان جایگزینی برای برادر مرده اش می دید
[ترجمه ترگمان]پدر پل فقط او را جانشین برادر مرده اش می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The recipe says you can substitute yoghurt for the sour cream.
[ترجمه گوگل]دستور غذا می گوید که می توانید ماست را جایگزین خامه ترش کنید
[ترجمه ترگمان]این دستورالعمل می گوید شما می توانید ماست را با خامه ترش جایگزین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Would you please substitute for me tomorrow?
[ترجمه گوگل]لطفا فردا من را جایگزین کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه فردا جایگزین من بشی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Reduced-calorie cheese is a great substitute for cream cheese.
[ترجمه گوگل]پنیر کم کالری جایگزین عالی برای پنیر خامه ای است
[ترجمه ترگمان]پنیر فتا جانشین عالی برای پنیر خامه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Vitamins should not be used as a substitute for a healthy diet.
[ترجمه گوگل]ویتامین ها نباید به عنوان جایگزینی برای یک رژیم غذایی سالم استفاده شوند
[ترجمه ترگمان]ویتامین ها نباید به عنوان جایگزینی برای رژیم غذایی سالم مورد استفاده قرار گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعویض (اسم)
adjournment, substitute, replacement, exchange, substitution, switch, shift, turnover, quid pro quo, refill, substituend, substituent, switchover

بدل (اسم)
substitute, change, apposition

عوض (اسم)
substitute, exchange, change, shift, compensation, recompense, reparation, reward, quid pro quo, surrogate, succedaneum, stand-in

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

جابجا کردن (فعل)
displace, substitute, heave, replace, winkle, supplant, dislocate, translocate, reposit, unhorse

جانشین کردن (فعل)
substitute, swap, fill in

تعویض کردن (فعل)
put, substitute, change, shift, replace, supplant

تخصصی

[فوتبال] تعویض
[حقوق] جانشین کردن (شدن)، جایگزین کردن، جانشین، قائم مقام، بدل، علی البدل
[ریاضیات] جانشین، بدل، جانشینی، جابجا کردن، عوض کردن، جانشین کردن، منظور نمودن، برقرار کردن

انگلیسی به انگلیسی

• replace, exchange, interchange, put in the place of another; take the place of another
replacement, person or thing that takes the place of another
of or pertaining to a substitute, acting as a substitute; made up of substitutes
if you substitute one thing for another, you use it instead of the other thing.
a substitute is something that you have or use instead of something else that you had previously or instead of something you would like to have.
if you say that one thing is no substitute for another, you mean that it does not have certain desirable features that the other thing has, and is therefore less satisfactory.
in football, a substitute is a player who is brought onto the field to replace another who has been withdrawn for some reason.

پیشنهاد کاربران

در ورزش مانند فوتبال:
ذخیره
نیابت دار. [ ب َ ] ( نف مرکب ) نایب. قائم مقام. ( ناظم الاطباء ) . که در امری بجای دیگری نیابت و اقدام کند. خلف و جانشین :
چاه داری در بن چاهش فکن
ای نیابت دار پور آبتین.
خاقانی.
وگر خواهی کزین منزل امان آن سرا یابی
...
[مشاهده متن کامل]

امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو.
خاقانی.
|| گماشته. وکیل. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به نایب شود.

Replace
Stand - in
It means the act of replacing something with another
Alternative=substitute
Substitute ( n ) : ( in Intermediate book ) : sth that is used instead of sth else . . . . چیزی که به جای چیز دیگری استفاده می شود
معنی کلی کلمه : جایگزینی
جانشینی موقتی است اما کلمه replace جایگزینی دائمی.
پارسی /انگلیسی /پارسی
درنهشت، جایگزینی / Ersetzung /replacement ، substitution
در نهشتن، برجای گزیدن/ersetzen/ to replace، to substitute
بهتر است برای واژه ( replacement ) از واژه ( جایگزینی ) و برای واژه ( substitution ) از واژه ( درنهشت ) بهره گرفته شود. و همچنین به جای واژه ( to replace ) واژه ( جایگزین کردن یا برجای گزیدن ) و به جای واژه ( to substitute ) واژه ( دَر نهشتن ) را بکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

برابر آلمانیِ درنهشتن و درنهشت که بسامان ersetzen و Ersetzung می باشد، توسط دیوید هیلبرت در نبیگ ( کتاب ) های بنیادهای منطق نگریک و اصول ریاضیات به گونه ی einsetzen و Einsetzung بکار رفته است.

جانشین
تعویض کردن
جانشین
در رمان بشکه ی جادویی اثر مالامود، Substitue teacher به معنی معلم قراردادی است
جایگزین
جانشین
Stand - in
Backup
عوض کردن
جایگذین
جانشین کردن، از چیزی بجای چیز دیگری استفاده کردن
جایگزین، جانشین
برداشتن و جاذبه جا کردن
honey is a good substitute for sugar
عسل جایگزین خوبی برای شکر است
OR
he couldn't come then he send a substitute
اون نمیتونست بیاد پس یک جانشین فرستاد
جایگذاری
Sth that is used instead of sth else
جایگزین
جایگزین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس