substantiation

/səbˌstænt͡ʃiˈeɪʃn̩//səbˌstænʃɪˈeɪʃn̩/

معنی: اثبات، تجسم، تحقق
معانی دیگر: تحقق، اثبات، تجسم

جمله های نمونه

1. There may be alternative methods of substantiation other than written records.
[ترجمه گوگل]ممکن است روش های دیگری برای اثبات وجود داشته باشد به جز سوابق مکتوب
[ترجمه ترگمان]ممکن است روش های دیگری برای substantiation غیر از رکوردهای نوشتاری وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The substantiation rules for the working condition fringe benefit are similar to those for travel and entertainment expenses covered in Chapter
[ترجمه گوگل]قوانین توجیهی برای مزایای جانبی شرایط کاری مشابه با قوانین مربوط به هزینه های سفر و تفریحی است که در فصل تحت پوشش قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]قوانین substantiation برای شرایط کاری حاشیه ای نیز مشابه آن هایی هستند که هزینه های سفر و تفریحات را در فصل زیر پوشش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Lessor shall submit the written substantiation of these expenses when claiming the monthly payment.
[ترجمه گوگل]موجر هنگام مطالبه پرداخت ماهانه، مستندات کتبی این هزینه ها را ارائه می کند
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان باید the کتبی این هزینه ها را در هنگام مطالبه حقوق ماهیانه ارائه دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Now faith is the substantiation of things hoped for, the conviction of things not seen.
[ترجمه گوگل]اکنون ایمان، اثبات چیزهایی است که به آنها امید می‌رود، یقین به چیزهایی که دیده نمی‌شوند
[ترجمه ترگمان]حالا ایمان the چیزهایی است که امید است، اعتقاد به چیزهایی که دیده نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To prove the point, again we need only look for substantiation to Japan, China, and the international situation.
[ترجمه گوگل]برای اثبات این موضوع، باز هم فقط باید به دنبال اثبات در مورد ژاپن، چین و وضعیت بین المللی باشیم
[ترجمه ترگمان]برای اثبات این نکته، ما تنها به دنبال substantiation به ژاپن، چین و موقعیت بین المللی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Yet with no paleo-anthropological evidence, there could be no substantiation of this radical idea.
[ترجمه گوگل]با این حال، بدون هیچ شواهد دیرینه-انسان شناسی، نمی توان این ایده رادیکال را اثبات کرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، هیچ شواهدی مبنی بر انسان شناسی و انسان شناسی وجود نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

تجسم (اسم)
apparition, substantiation, visualization, embodiment, incarnation, portrayal, projection, shape, hallucination, prosopopoeia

تحقق (اسم)
substantiation, realization, positivism

انگلیسی به انگلیسی

• proving, act of showing to be true by means of evidence or proof

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : substantiate
✅️ اسم ( noun ) : substantiation / substantive / substance
✅️ صفت ( adjective ) : substantial / substantive
✅️ قید ( adverb ) : substantially

بپرس