substantiate

/səbˈstænt͡ʃiˌet//səbˈstænʃɪeɪt/

معنی: ماهیت جسمانی دادن به، شکل مادی بخشیدن به، با دلیل و مدرک اثبات کردن
معانی دیگر: اثبات کردن، دلیل و مدرک آوردن، واقعیت دادن، هستی دادن، تحقق بخشیدن، تنمند کردن، جسمیت دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: substantiates, substantiating, substantiated
مشتقات: substantiative (adj.), substantiation (n.)
(1) تعریف: to establish or support by providing proof or evidence.
مترادف: back up, corroborate, evidence, prove, support, validate, verify
متضاد: disprove
مشابه: attest, authenticate, avouch, back, certify, circumstantiate, confirm, demonstrate, document, establish, fortify, justify, manifest, sustain, vouch

- He couldn't substantiate his argument.
[ترجمه گوگل] او نتوانست استدلال خود را ثابت کند
[ترجمه ترگمان] او نمی توانست استدلال او را اثبات کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give substance to; actualize.
مترادف: actualize, incarnate, materialize
مشابه: embody, hypostatize, realize, reify, solidify

(3) تعریف: to make stronger; affirm.
مترادف: consolidate, fortify, reinforce, strengthen
مشابه: affirm, animate, enliven, invigorate, solidify

- Working together will substantiate their relationship.
[ترجمه جواد کیهان] همکاری آنها رابطه شان را تقویت و محکم میکند
|
[ترجمه گوگل] کار با هم رابطه آنها را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان] هم کاری با یکدیگر رابطه شان را اثبات خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to substantiate a claim
ادعایی را اثبات کردن

2. We have evidence to substantiate the allegations against him.
[ترجمه گوگل]ما شواهدی برای اثبات اتهامات علیه او داریم
[ترجمه ترگمان]ما شواهدی برای اثبات اتهامات علیه او داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is little scientific evidence to substantiate the claims.
[ترجمه گوگل]شواهد علمی کمی برای اثبات ادعاها وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهد علمی کمی برای اثبات ادعاها وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Katzen offered little evidence to substantiate his claims .
[ترجمه گوگل]کاتزن شواهد کمی برای اثبات ادعاهای خود ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]Katzen شواهد کمی برای اثبات ادعاهای خود ارائه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do you have any proof to substantiate your alibi?
[ترجمه گوگل]آیا دلیلی برای اثبات عذر خود دارید؟
[ترجمه ترگمان]مدرکی داری که ثابت کنی عذرش موجه هست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An attempt to substantiate this point will be attempted in chapter 8 from an internal management perspective.
[ترجمه گوگل]تلاشی برای اثبات این نکته در فصل 8 از دیدگاه مدیریت داخلی انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای اثبات این نکته در فصل ۸ از دیدگاه مدیریت داخلی انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The evidence to substantiate this is limited to very few conditions.
[ترجمه گوگل]شواهد برای اثبات این امر به شرایط بسیار کمی محدود است
[ترجمه ترگمان]شواهد اثبات این موضوع به شرایط بسیار کمی محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To substantiate claims of priority, etc.
[ترجمه گوگل]برای اثبات ادعای اولویت و غیره
[ترجمه ترگمان]برای اثبات ادعاهای اولویت و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Bell, however, offers no direct evidence to substantiate the claim that there has been a shift in demand to services.
[ترجمه گوگل]بل، با این حال، هیچ مدرک مستقیمی برای اثبات این ادعا ارائه نمی دهد که تقاضا برای خدمات تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، بل هیچ مدرک مستقیمی برای اثبات این ادعا که یک تغییر در تقاضا برای خدمات وجود داشته است، ارائه نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Three main reasons can be put forward to substantiate this claim.
[ترجمه گوگل]برای اثبات این ادعا سه دلیل اصلی را می توان مطرح کرد
[ترجمه ترگمان]سه دلیل اصلی را می توان برای اثبات این ادعا مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These provide evidence to substantiate the loss and prevent possible fraudulent claims.
[ترجمه گوگل]اینها شواهدی را برای اثبات ضرر و جلوگیری از ادعاهای تقلبی احتمالی ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]این ها شواهدی را برای اثبات ضرر و جلوگیری از ادعاهای کلاهبرداری احتمالی ارایه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I could substantiate the information that Mr. Docherty gave me through contact with the West Yorkshire metropolitan police.
[ترجمه گوگل]من می‌توانم اطلاعاتی را که آقای دوچرتی به من داده بود از طریق تماس با پلیس کلانشهر غرب یورکشایر اثبات کنم
[ترجمه ترگمان]می توانستم اطلاعاتی را که اقای Docherty از طریق تماس با پلیس West Yorkshire به من داد را اثبات کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Though the standard of evidence we demand to substantiate extraordinary claims is high, it is not impossibly high.
[ترجمه گوگل]اگرچه استاندارد شواهدی که ما برای اثبات ادعاهای خارق‌العاده می‌خواهیم بالا است، اما چندان هم بالا نیست
[ترجمه ترگمان]اگر چه استاندارد شواهدی که ما برای اثبات ادعاهای فوق العاده داریم، بالا است، اما به طور باورنکردنی زیاد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To further substantiate these results, we pre-incubated the nuclear extract with a 500 molar excess of wild type or mutated oligonucleotides.
[ترجمه گوگل]برای اثبات بیشتر این نتایج، عصاره هسته‌ای را با 500 مولر اضافی از نوع وحشی یا الیگونوکلئوتیدهای جهش‌یافته از قبل انکوبه کردیم
[ترجمه ترگمان]برای اثبات بیشتر این نتایج، ما عصاره هسته ای را با مقدار ۵۰۰ مولار از نوع وحشی یا mutated تغییر یافته pre کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Graph the two equations to substantiate your answers.
[ترجمه گوگل]دو معادله را رسم کنید تا پاسخ های خود را ثابت کنید
[ترجمه ترگمان]برای اثبات پاسخ های شما دو معادله را نمودار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماهیت جسمانی دادن به (فعل)
substantiate

شکل مادی بخشیدن به (فعل)
substantiate

با دلیل و مدرک اثبات کردن (فعل)
substantiate

تخصصی

[حقوق] اثبات کردن، ارائه دادن دلیل یا مدارک مستند، مستند کردن

انگلیسی به انگلیسی

• prove, verify, confirm; actualize, make real; strengthen, solidify
to substantiate a statement or a story means to supply evidence proving that it is true; a formal word.

پیشنهاد کاربران

اثبات کردن. مهر تایید زدن بر
مثال:
The US’s behavior demonstrates the rightfulness of Iran’s negative outlook toward the US and substantiates the “Down with the USA” slogan that you chant.
رفتار آمریکا درستی دیدگاه منفی ایران نسبت به آمریکا را نشان می دهد و مهر تایید می زند بر شعار مرگ بر آمریکایی که شما می گویید.
...
[مشاهده متن کامل]

Were the allegations to be substantiated, the repercussions for the corporation would be nothing short of catastrophic.
وقتی ادعاها اثبات شوند ، عواقب فاجعه باری برای شرکت دارد
در بعضی از متون می شده به این شکل ترجمه کرد که به نظرم خیلی سلیس و روان می شه:
مهر تایید زدن بر. . .
Substantiate is a formal verb that means to provide evidence to support or prove the truth of something. When you substantiate a claim, you back it up with facts or proof.
Substantiate یک فعل رسمی است به معنای ارائه کردن مدرک برای تأیید یا اثبات حقیقت چیزی. وقتی ادعایی را ثابت می کنید ( substantiate ) ، یعنی آن را با حقایق یا شواهد تأیید می کنید، اثبات کردن چیزی با دلیل و مدرک
...
[مشاهده متن کامل]

"They have enough evidence to substantiate complaints of vandalism. "
"To substantiate a friendship, one needs to spend quality time with the person. "
"There is little scientific evidence to substantiate the claims. "

substantiatesubstantiate
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/substantiate
در سناریویی قاضی به متهم میگه :
Without proof to substantiate your story , it's
just hearsay
بدون مدرک برای ثابت کردن داستانت اون فقط یه ادعاست .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : substantiate
✅️ اسم ( noun ) : substantiation / substantive / substance
✅️ صفت ( adjective ) : substantial / substantive
✅️ قید ( adverb ) : substantially
اثبات با دلیل و مدرک
She did not provide any evidence to substantiate the claims
اثبات کردن
تحقق بخشیدن
تقویت کردن و حمایت کردن با سند و مدرک
حمایت کردن از یک ادعا
شهادت دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)