صفت ( adjective )
• (1) تعریف: lower in rank or importance; inferior or secondary.
• مترادف: ancillary, auxiliary, inferior, lesser, lower, secondary, subaltern, subsidiary
• متضاد: leading, predominant, primary, prime, senior, superior
• مشابه: accessory, associate, incidental, junior, second-class, subservient, tributary, under
• مترادف: ancillary, auxiliary, inferior, lesser, lower, secondary, subaltern, subsidiary
• متضاد: leading, predominant, primary, prime, senior, superior
• مشابه: accessory, associate, incidental, junior, second-class, subservient, tributary, under
- A corporal is subordinate to a colonel.
[ترجمه گوگل] سرجوخه تابع سرهنگ است
[ترجمه ترگمان] یک سرجوخه در خدمت یک سرهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک سرجوخه در خدمت یک سرهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Personal needs had to be subordinate to the needs of the country during wartime.
[ترجمه شان] هنگام جنگ، نیاز های فردی با ید تحت الشعاع ( تابع ) نیاز های کشور قرار گیرد.|
[ترجمه گوگل] نیازهای شخصی باید تابع نیازهای کشور در زمان جنگ باشد[ترجمه ترگمان] نیازهای شخصی باید تابع نیازهای کشور در زمان جنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: under the authority or control of another; subservient; dependent.
• مترادف: subservient
• متضاد: dominant, supreme
• مشابه: auxiliary, dependent, subject
• مترادف: subservient
• متضاد: dominant, supreme
• مشابه: auxiliary, dependent, subject
- The women were subordinate to the men.
[ترجمه گوگل] زنان تابع مردان بودند
[ترجمه ترگمان] زن ها زیر دست مردها قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زن ها زیر دست مردها قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in grammar, of, pertaining to, or being a modifying or dependent clause.
• مشابه: dependent, modifying, relative
• مشابه: dependent, modifying, relative
- In the sentence "Please eat your dinner before it gets cold," "Please eat your dinner" is the main clause, and "before it gets cold" is the subordinate clause.
[ترجمه گوگل] در جمله «لطفا قبل از سرد شدن شام خود را بخورید»، «لطفا شام خود را بخورید» جمله اصلی و «پیش از سرد شدن» عبارت فرعی است
[ترجمه ترگمان] در این جمله \"لطفا شام خود را قبل از اینکه سرد شود بخورید\" \" لطفا شام خود را بخورید \"شرط اصلی است و\" قبل از اینکه سرد شود \" بند فرعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این جمله \"لطفا شام خود را قبل از اینکه سرد شود بخورید\" \" لطفا شام خود را بخورید \"شرط اصلی است و\" قبل از اینکه سرد شود \" بند فرعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: in grammar, denoting or pertaining to a conjunction that introduces such a clause.
اسم ( noun )
• : تعریف: one that is subordinate, esp. a person working under the authority or control of another.
• مترادف: assistant, secondary
• متضاد: superior
• مشابه: appendage, associate, auxiliary, inferior
• مترادف: assistant, secondary
• متضاد: superior
• مشابه: appendage, associate, auxiliary, inferior
- As a captain, he is the general's subordinate.
[ترجمه گوگل] او به عنوان کاپیتان، تابع ژنرال است
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک فرمانده، او تابع فرمانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک فرمانده، او تابع فرمانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- At the office, he tended to act arrogantly toward his subordinates.
[ترجمه گوگل] در دفتر، او تمایل داشت نسبت به زیردستان خود متکبرانه رفتار کند
[ترجمه ترگمان] در دفتر، با تکبر به زیر زیردستان خود رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در دفتر، با تکبر به زیر زیردستان خود رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subordinates, subordinating, subordinated
مشتقات: subordinative (adj.), subordinately (adv.), subordination (n.)
حالات: subordinates, subordinating, subordinated
مشتقات: subordinative (adj.), subordinately (adv.), subordination (n.)
• (1) تعریف: to treat as or put in a position of lesser rank or importance (often fol. by to).
• مشابه: belittle, depreciate, devalue
• مشابه: belittle, depreciate, devalue
- Unlike his father, he subordinates his work to his family life.
[ترجمه گوگل] او برخلاف پدرش کارش را تابع زندگی خانوادگی اش می کند
[ترجمه ترگمان] بر خلاف پدرش، او کار خود را وقف زندگی خانوادگی اش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بر خلاف پدرش، او کار خود را وقف زندگی خانوادگی اش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to bring into subjection or dependency.
• مترادف: subject
• مشابه: conquer, dominate, enslave, overmaster, subdue, subjugate, vanquish
• مترادف: subject
• مشابه: conquer, dominate, enslave, overmaster, subdue, subjugate, vanquish
- The nobles subordinated the peasants.
[ترجمه گوگل] اشراف دهقانان را تحت فرمان خود درآوردند
[ترجمه ترگمان] اشراف زادگان را تابع خود می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اشراف زادگان را تابع خود می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید