subordinate

/səˈbɔːrdəˌnet//səˈbɔːdɪneɪt/

معنی: مادون، تابع، مرئوس، پایینی، فرعی، مرئوس، تابع، وابسته، مادون، فرمانبردار، مطیع، تابع قرار دادن، زیردست یا مطیع کردن
معانی دیگر: زیر دست، دون پایه، ثانوی، یاور، دوم، تحت انقیاد، تحت استیلا، (دستور زبان) پیرو، تبعی، مهار کردن، لگام کردن، تحت سلطه در آوردن، تحت انقیاد در آوردن، تابع بودن یا کردن، متبوع دانستن، پیرو کردن، در مقام یا درجه دوم قرار دادن، ثانوی کردن، فرعی کردن، وابسته کردن، دارای بستگی کردن یا شدن، تسلیم، رضامند، آدم دون پایه، آدم زیر دست، پایین تر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lower in rank or importance; inferior or secondary.
مترادف: ancillary, auxiliary, inferior, lesser, lower, secondary, subaltern, subsidiary
متضاد: leading, predominant, primary, prime, senior, superior
مشابه: accessory, associate, incidental, junior, second-class, subservient, tributary, under

- A corporal is subordinate to a colonel.
[ترجمه گوگل] سرجوخه تابع سرهنگ است
[ترجمه ترگمان] یک سرجوخه در خدمت یک سرهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Personal needs had to be subordinate to the needs of the country during wartime.
[ترجمه شان] هنگام جنگ، نیاز های فردی با ید تحت الشعاع ( تابع ) نیاز های کشور قرار گیرد.
|
[ترجمه گوگل] نیازهای شخصی باید تابع نیازهای کشور در زمان جنگ باشد
[ترجمه ترگمان] نیازهای شخصی باید تابع نیازهای کشور در زمان جنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: under the authority or control of another; subservient; dependent.
مترادف: subservient
متضاد: dominant, supreme
مشابه: auxiliary, dependent, subject

- The women were subordinate to the men.
[ترجمه گوگل] زنان تابع مردان بودند
[ترجمه ترگمان] زن ها زیر دست مردها قرار داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in grammar, of, pertaining to, or being a modifying or dependent clause.
مشابه: dependent, modifying, relative

- In the sentence "Please eat your dinner before it gets cold," "Please eat your dinner" is the main clause, and "before it gets cold" is the subordinate clause.
[ترجمه گوگل] در جمله «لطفا قبل از سرد شدن شام خود را بخورید»، «لطفا شام خود را بخورید» جمله اصلی و «پیش از سرد شدن» عبارت فرعی است
[ترجمه ترگمان] در این جمله \"لطفا شام خود را قبل از اینکه سرد شود بخورید\" \" لطفا شام خود را بخورید \"شرط اصلی است و\" قبل از اینکه سرد شود \" بند فرعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in grammar, denoting or pertaining to a conjunction that introduces such a clause.
اسم ( noun )
• : تعریف: one that is subordinate, esp. a person working under the authority or control of another.
مترادف: assistant, secondary
متضاد: superior
مشابه: appendage, associate, auxiliary, inferior

- As a captain, he is the general's subordinate.
[ترجمه گوگل] او به عنوان کاپیتان، تابع ژنرال است
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک فرمانده، او تابع فرمانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- At the office, he tended to act arrogantly toward his subordinates.
[ترجمه گوگل] در دفتر، او تمایل داشت نسبت به زیردستان خود متکبرانه رفتار کند
[ترجمه ترگمان] در دفتر، با تکبر به زیر زیردستان خود رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subordinates, subordinating, subordinated
مشتقات: subordinative (adj.), subordinately (adv.), subordination (n.)
(1) تعریف: to treat as or put in a position of lesser rank or importance (often fol. by to).
مشابه: belittle, depreciate, devalue

- Unlike his father, he subordinates his work to his family life.
[ترجمه گوگل] او برخلاف پدرش کارش را تابع زندگی خانوادگی اش می کند
[ترجمه ترگمان] بر خلاف پدرش، او کار خود را وقف زندگی خانوادگی اش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring into subjection or dependency.
مترادف: subject
مشابه: conquer, dominate, enslave, overmaster, subdue, subjugate, vanquish

- The nobles subordinated the peasants.
[ترجمه گوگل] اشراف دهقانان را تحت فرمان خود درآوردند
[ترجمه ترگمان] اشراف زادگان را تابع خود می دانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. subordinate clause
بند وابسته

2. subordinate nations
ملل تحت استیلا

3. to subordinate the aesthetic aspects of a library to its utilitarian aspects
جنبه های زیباشناسی کتابخانه را نسبت به جنبه های عملی آن در درجه ی دوم اهمیت قرار دادن

4. humans are subordinate to reason
انسان ها تابع قوانین طبیعت هستند.

5. we must subordinate our passions to reason
ما بایستی شهوات خود را در لگام عقل در بیاوریم.

6. the executive branch is subordinate to the legislative
شاخه ی مجریه تابع شاخه ی مقننه است.

7. all the other projects are subordinate to this one
تمام طرح های دیگر به این طرح بستگی دارند.

8. The minority is subordinate to the majority.
[ترجمه گوگل]اقلیت تابع اکثریت است
[ترجمه ترگمان]اقلیت تابع اکثریت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was always friendly to his subordinate officers.
[ترجمه رضا] او همیشه با افسران زیر دستش رفتار صمیمانه ای داشت
|
[ترجمه گوگل]او همیشه با افسران زیردست خود رفتار دوستانه ای داشت
[ترجمه ترگمان]او همیشه با افسران زیردست خودش دوست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In many societies women are subordinate to men.
[ترجمه گوگل]در بسیاری از جوامع زنان تابع مردان هستند
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از جوامع زنان تابع مردان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The monarch is formally subordinate to Parliament.
[ترجمه گوگل]پادشاه رسماً تابع پارلمان است
[ترجمه ترگمان]پادشاه رسما تابع پارلمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stultz relinquished control to his subordinate.
[ترجمه گوگل]استولتز کنترل را به زیردستانش واگذار کرد
[ترجمه ترگمان]Stultz دست خود را از دست او رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These aims were subordinate to the main aims of the mission.
[ترجمه گوگل]این اهداف تابع اهداف اصلی مأموریت بود
[ترجمه ترگمان]این اهداف تابع هدف اصلی ماموریت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It was an art in which words were subordinate to images.
[ترجمه گوگل]این هنری بود که در آن کلمات تابع تصاویر بودند
[ترجمه ترگمان]این یک هنر بود که در آن کلمات تابع تصاویر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. All the other issues are subordinate to this one.
[ترجمه گوگل]همه مسائل دیگر تابع این موضوع است
[ترجمه ترگمان]همه مسایل دیگر تابع این یکی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She was directly subordinate to the president .
[ترجمه گوگل]او مستقیماً تابع رئیس جمهور بود
[ترجمه ترگمان]اون مستقیما زیر دست رئیس جمهور بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادون (اسم)
subordinate, sub, puisne, subaltern

تابع (اسم)
submission, accessory, subsidiary, subordinate, function, citizen, sub, follower, suffragan, apanage, appanage, subaltern, sequela, servitor, subdominant

مرئوس (اسم)
subordinate

پایینی (اسم)
subordinate

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

مرئوس (صفت)
subordinate

تابع (صفت)
subsidiary, ancillary, subordinate, incident, adjective, adherent, dependent, subservient, amenable, passive, tributary, sequacious, sequent, subordinative

وابسته (صفت)
relative, subordinate, associate, adjective, relevant, affiliate, dependent, related, interdependent, attached, attendant, akin, federate, appurtenant, germane

مادون (صفت)
subordinate, subject, subservient, behindhand, subjacent, puisne, subaltern, subordinative

فرمانبردار (صفت)
subordinate, obedient, biddable, obsequious

مطیع (صفت)
subordinate, subject, conformable, docile, obedient, submissive, limber, biddable, dutiful, duteous

تابع قرار دادن (فعل)
subordinate

زیر دست یا مطیع کردن (فعل)
subordinate

تخصصی

[ریاضیات] فرعی، وابسته، مادون، پیرو

انگلیسی به انگلیسی

• one who is subservient, someone under the authority of another; one that is subjugated
make subservient, dominate, subjugate; place in a position of lesser importance
inferior, of secondary importance; subjugated, subservient, under the authority of another
if someone is your subordinate, they have a less important position than you in the organization that you both work for.
if one thing is subordinate to another, it is less important than the other thing; a formal use.
if you subordinate one thing to another, you treat it as less important than the other thing; a formal use.

پیشنهاد کاربران

( نسبت به چیزی ) از اهمیت کمتری برخوردار بودن
نسب به چیزی از اهمیت کمتری برخوردار بودن
تابع چیزی بودن
به زیر یوغ چیزی یا کسی در آوردن
معنی: تابع ، وابسته و زیردست یا دستیار میده که شبیه به کلمات assistant و junior هستش
حقوق
Subordinate legislation: قانونگذاری فرعی
اَمربَر
در درجه دوم قرار دادن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : subordinate
✅️ اسم ( noun ) : subordinate / subordination
✅️ صفت ( adjective ) : subordinate
✅️ قید ( adverb ) : _
افراد تحت فرمان
1 - زیر مجموعه
تحت امر
در زبانشناسی به معنای تابع
زیردست ، کسی که مقامش از شما پایین تره
یه کم دسته پایین تر
زیرمجموعه
دست دوم
جانبی
در علم حقوق به معنای فرعی میباشد

computable function
تابع محاسبه پذیر
function تابع ریاضی
Function except correct Pure

computable function
تابع محاسبه پذیر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس