submerge

/səbˈmɜːrdʒ//səbˈmɜːdʒ/

معنی: پوشاندن، مخفی کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، در اب فرو بردن
معانی دیگر: (در آبگونه) فروبردن، زیر آب کردن، ناغوش کردن، غوطه ور کردن، (در آبگونه) فرو رفتن، زیر آب رفتن، سیل زده کردن، (با آب) فرارکردن، (از نظر اجتماعی یا اقتصادی) پست شدن یا کردن، دچار فلاکت کردن یا شدن، submers دراب فرو بردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: submerges, submerging, submerged
(1) تعریف: to put or plunge under water or other fluid.
مترادف: immerse, submerse
مشابه: dip, dive, douse, duck, dunk, plunge, sink, soak, souse

- The crew submerged the submarine.
[ترجمه گوگل] خدمه زیردریایی را زیر آب بردند
[ترجمه ترگمان] خدمه زیردریایی رو زیر و رو کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He submerged his feet in the warm water.
[ترجمه گوگل] پاهایش را در آب گرم فرو برد
[ترجمه ترگمان] پاهایش را در آب داغ فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Submerge the vegetables in boiling water to blanch them.
[ترجمه گوگل] سبزیجات را در آب جوش فرو کنید تا سفید شوند
[ترجمه ترگمان] سبزیجات را در آب جوش بیاورید تا آن ها را تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cover completely or cause to overflow with water; flood.
مترادف: flood, immerse, inundate, submerse, swamp
مشابه: deluge, engulf

- The tide submerged the beach.
[ترجمه گوگل] جزر و مد ساحل را زیر آب برد
[ترجمه ترگمان] آب ساحل را فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: submergence (n.)
• : تعریف: to sink or plunge under, or as though under, water.
مترادف: douse, sink
متضاد: surface
مشابه: dip, dive, duck, founder, plunge, swamp

- The submarine submerged rapidly.
[ترجمه گوگل] زیردریایی به سرعت زیر آب رفت
[ترجمه ترگمان] زیردریایی به سرعت زیر آب رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The scuba diver submerged and did not return to the surface for several minutes.
[ترجمه گوگل] غواص غواصی به زیر آب رفت و تا چند دقیقه دیگر به سطح زمین بازنگشت
[ترجمه ترگمان] غواص زیر آب رفت و چند دقیقه به سطح آب بازنگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Hippos are unable to submerge in the few remaining water holes.
[ترجمه گوگل]اسب‌های آبی نمی‌توانند در چند سوراخ آبی باقی‌مانده غوطه‌ور شوند
[ترجمه ترگمان]Hippos قادر به زیر آب رفتن در چند سوراخ باقیمانده آب نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The submarine can submerge very quickly.
[ترجمه گوگل]این زیردریایی می تواند خیلی سریع غرق شود
[ترجمه ترگمان]زیردریایی می تواند خیلی سریع زیر آب شیرجه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Breaking the dam could submerge downstream cities such as Wuhan.
[ترجمه گوگل]شکستن سد می تواند شهرهای پایین دستی مانند ووهان را زیر آب ببرد
[ترجمه ترگمان]شکستن سد می تواند شهرهای پایین دست مانند as را تحت الشعاع قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The submarine had had time to submerge before the warship could approach.
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه کشتی جنگی نزدیک شود، زیردریایی فرصت داشت غوطه ور شود
[ترجمه ترگمان]زیردریایی زمانی به زیر آب رفته بود که کشتی جنگی بتواند نزدیک شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. to submerge into a deep sleep.
[ترجمه Amir Hossein] به خواب عمیق فرو رفتن.
|
[ترجمه گوگل]غوطه ور شدن در خوابی عمیق
[ترجمه ترگمان] غوطه ور شدن به یه خواب عمیق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She is an actress who always tries to submerge herself completely in a role.
[ترجمه گوگل]او بازیگری است که همیشه سعی می کند خودش را در یک نقش کاملا غرق کند
[ترجمه ترگمان]او یک هنرپیشه است که همیشه سعی می کند خود را به طور کامل در یک نقش غوطه ور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Total absorption in his passion could submerge him far below the surface of mere time.
[ترجمه گوگل]جذب کامل در اشتیاق او می تواند او را بسیار زیر سطح زمان صرف کند
[ترجمه ترگمان]جذب کلی در شور و اشتیاق مارتین می توانست او را در زیر سطح زمان صرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He could submerge his anger for only so long.
[ترجمه گوگل]او فقط برای مدت طولانی توانست خشم خود را فرو ببرد
[ترجمه ترگمان]او می توانست خشم خود را فقط برای مدت طولانی ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Successful marriages so submerge the costs under mutual benefits that the cooperation can predominate; unsuccessful ones do not.
[ترجمه گوگل]ازدواج‌های موفق، هزینه‌ها را چنان تحت تأثیر منافع متقابل قرار می‌دهند که همکاری می‌تواند غالب شود ناموفق ها این کار را نمی کنند
[ترجمه ترگمان]ازدواج های موفق به دلیل زیر آب رفتن هزینه ها تحت منافع متقابل است که هم کاری می تواند برتری داشته باشد، اما ناموفق عمل نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The best cooks never submerge an iron skillet in dishwater.
[ترجمه گوگل]بهترین آشپزها هرگز یک تابه آهنی را در آب ظرفشویی فرو نمی برند
[ترجمه ترگمان]best آشپز هیچ وقت یک ماهی تابه آهنی را در dishwater اضافه نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We were not prepared to submerge our doubts about some of the existing trends and procedures.
[ترجمه گوگل]ما آماده نبودیم که تردیدهای خود را در مورد برخی از روندها و رویه های موجود زیر و رو کنیم
[ترجمه ترگمان]ما آماده نبودیم که شک خود را در مورد برخی از گرایش ها و رونده ای موجود پنهان کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A frog may sit in water or completely submerge to replenish moisture in its body.
[ترجمه گوگل]یک قورباغه ممکن است در آب بنشیند یا به طور کامل غوطه ور شود تا رطوبت بدن خود را دوباره تامین کند
[ترجمه ترگمان]یک قورباغه ممکن است در آب بنشیند یا به طور کامل زیر آب بماند تا رطوبت بدن خود را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Allow nails to air-dry for two minutes, then submerge in ice-cold water for three minutes, which is enough time for the polish to harden completely.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ناخن ها به مدت دو دقیقه در هوا خشک شوند، سپس به مدت سه دقیقه در آب سرد غوطه ور شوند که زمان کافی برای سفت شدن کامل لاک است
[ترجمه ترگمان]به ناخن های خود اجازه دهید به مدت دو دقیقه خشک شوند، سپس آب سرد به مدت سه دقیقه زیر آب سرد قرار گیرد، که زمان کافی برای سفت شدن کامل لاک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He can submerge to a depth of about twenty meters.
[ترجمه گوگل]او می تواند تا عمق حدود بیست متری غوطه ور شود
[ترجمه ترگمان]او می تواند به عمق بیست متر زیر آب برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشاندن (فعل)
ensconce, envelop, case, apparel, cover, mask, conceal, coat, veil, put on, sod, line, vest, deck, belay, bestrew, jacket, blanket, sheathe, shingle, camouflage, submerge, overcast, immerse, shroud, clothe, wear, crown, endue, infold, indue, suffuse

مخفی کردن (فعل)
hide, conceal, camouflage, occult, submerge, submerse, hugger-mugger

غوطه ور ساختن (فعل)
soak, submerge, submerse, cause to dive, plunge, duck

زیر اب کردن (فعل)
submerge, immerse

در اب فرو بردن (فعل)
soak, submerge

تخصصی

[ریاضیات] غوطه ور بودن

انگلیسی به انگلیسی

• immerse, cause to sink below the surface of a liquid; cover with water, flood; cover; sink
if something submerges or if you submerge it, it goes below the surface of some water.
if something is submerged, water rises so that it is below the surface of the water.
if you submerge yourself in an activity, you give all your attention to it.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : submerge
✅️ اسم ( noun ) : submersion / submergence / submersible
✅️ صفت ( adjective ) : submersible / submerged
✅️ قید ( adverb ) : _
cause ( something ) to be under water/ to go below or make something go below the surface of the sea or a river or lake
زیر آب رفتن، غرق شدن چیزی
پایین رفتن یا کاری کردن چیزی زیر سطح دریا یا رودخانه یا دریاچه قرار گیرد
...
[مشاهده متن کامل]

Houses had been flooded and cars submerged.
The submarine submerged when enemy planes were sighted.
She was taken to hospital after being submerged in an icy river for 45 minutes.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/submerge
شناور شدن
غرق شدن
غوطه ور شدن
سرکوب کردن احساسات، افکار و . . .
خود را کنترل کردن
feelings she thought she'd submerged were surfacing again
To go down on somebody after you already have; to eat someone out
Derek: Yo, where's Melissa?
Robert: She can't get out of her bed man, I was up all night submerged in her
.
I like to submerge myself in bathtub.
زیر آب فرو بردن - غرق کردن خود یا چیزی و زیر آب بردن اون چیز
زیر آب فرو بردن
I don't like submerge my head in water.

بپرس