معنی: منکوب کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، تحت انقیاد در اوردنمعانی دیگر: تحت اختیار در آوردن، مقهور کردن، زیر یوغ در آوردن، تحت استیلا در آوردن، چیره شدن (بر)، رام کردن، لگام پذیر کردن، مهار کردن
• (1)تعریف: to win mastery over, as by military conquest; subdue; vanquish. • مترادف: conquer, rout, subdue, vanquish • مشابه: bow, crush, defeat, master, overpower, overwhelm, quell
- The Mongols subjugated the lands of Central Asia and Eastern Europe.
[ترجمه گوگل] مغولان سرزمین های آسیای مرکزی و اروپای شرقی را تحت تسلط خود درآوردند [ترجمه ترگمان] مغول ها زمین های آسیای میانه و اروپای شرقی را مهار کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to force into submission or subservience; enslave. • مترادف: enslave, enthrall, yoke • متضاد: liberate • مشابه: dominate, enchain, oppress, overthrow, subject, subordinate
- The nobles subjugated the peasants.
[ترجمه گوگل] اشراف دهقانان را مطیع خود کردند [ترجمه ترگمان] نجبا موژیکها را تحت فرمان قرار می دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. to subjugate a wild horse
اسب وحشی را رام کردن
2. she knew how to subjugate her own feelings
او می دانست که چگونه احساسات خود را مهار کند.
3. Their costly and futile attempt to subjugate the Afghans lasted just 10 years.
[ترجمه گوگل]تلاش پرهزینه و بیهوده آنها برای تحت سلطه درآوردن افغانها تنها 10 سال به طول انجامید [ترجمه ترگمان]تلاش بی هوده و بی هوده آن ها برای مطیع کردن افغان ها تنها ۱۰ سال طول کشید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Imperialism has not been able to subjugate China.
[ترجمه گوگل]امپریالیسم نتوانسته است چین را تحت سلطه خود درآورد [ترجمه ترگمان]امپریالیسم قادر به کنترل چین نبوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. She draws on subterranean forces to subjugate and control.
[ترجمه گوگل]او از نیروهای زیرزمینی استفاده می کند تا تحت سلطه و کنترل درآورد [ترجمه ترگمان]او از نیروهای زیر زمینی برای کنترل و کنترل خود استفاده می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. And she had thought she could subjugate him!
[ترجمه محمد مومنی] و آن زن فکر میکرد که توانسته کنترل کند آن مرد را
|
[ترجمه گوگل]و او فکر می کرد که می تواند او را تحت سلطه خود درآورد! [ترجمه ترگمان]و او فکر کرده بود که می تواند او را مطیع سازد! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The old Yankees stopped at nothing to subjugate the Irish immigrants.
[ترجمه گوگل]یانکی های قدیمی برای تحت سلطه در آوردن مهاجران ایرلندی دست از کار کشیدند [ترجمه ترگمان]یانکی ها در هیچ کاری ایستادند تا مهاجرین ایرلندی را مطیع کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It'shows mankind's subjectivist wish to subjugate robots to his mastery.
[ترجمه گوگل]این تمایل سوبژکتیویستی بشر را نشان می دهد که ربات ها را تحت سلطه خود درآورد [ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که subjectivist بشر تمایل دارند که ربات ها را به تسلط خود در آورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In cases concerning children it is often necessary to subjugate justice to the adults to the interests of the children.
[ترجمه گوگل]در مواردی که مربوط به کودکان است، غالباً لازم است عدالت برای بزرگسالان تابع منافع کودکان باشد [ترجمه ترگمان]در موارد مربوط به کودکان، اغلب برای مطیع کردن عدالت در برابر بزرگسالان برای منافع کودکان ضروری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Because that power comes so naturally, the elder women may not have felt the need to subjugate men.
[ترجمه گوگل]از آنجا که این قدرت به طور طبیعی به وجود می آید، زنان مسن ممکن است نیازی به انقیاد مردان نداشته باشند [ترجمه ترگمان]چون این قدرت چنان طبیعی است که زنان بزرگ تر نباید مردان را مطیع و مطیع خود احساس کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. That the Japanese, in thrall to China from time immemorial, should try to subjugate their vast neighbor seemed an inversion of the cosmic order.
[ترجمه گوگل]این که ژاپنی ها که از زمان های بسیار قدیم تحت فشار چین بودند، باید سعی کنند همسایه وسیع خود را تحت سلطه خود درآورند، وارونگی نظم کیهانی به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]که ژاپنی ها، که از زمان های خیلی دور به چین آمده بودند، باید سعی کنند همسایه بزرگ خود را به عنوان وارونگی قانون کیهانی به خود بگیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Saving the earth does not master the earth and does not subjugate it, which is merely one step from spoliation .
[ترجمه گوگل]نجات زمین بر زمین مسلط نمی شود و آن را به انقیاد نمی کشاند که این تنها یک قدمی غارت است [ترجمه ترگمان]نجات زمین ارباب زمین نیست و آن را subjugate نمی کند، که صرفا یک قدم از spoliation است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
منکوب کردن (فعل)
overwhelm, suppress, beat, subjugate
تسلیم کردن (فعل)
submit, cede, give up, lodge, consign, subjugate, subdue, hand over, conquer, hand on
مطیع کردن (فعل)
reduce, subject, subjugate, harness, subdue
تحت انقیاد در اوردن (فعل)
subjugate
انگلیسی به انگلیسی
• conquer, make subservient, bring into submission if someone subjugates a group of people, they take complete control of them, especially by defeating them in a war; a formal word. if your wishes are subjugated to something, they are treated as less important than that thing; a formal word.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To bring under control or domination; to conquer and control by force ⚔️ 🔍 مترادف: Conquer ✅ مثال: The invading forces sought to subjugate the local population and establish their own rule.
به جز معنای شکست دادن و تحت انقیاد درآوردن که با enslave و conquer تقریبا مترادف است معنای دیگری نیز دارد با کالوکیشن subjugate sth to sth چیزی را فدای چیزی کردن Her own needs has been subjugated to the needs of her family نیازهای خودش فدای نیازهای خانواده اش شده اند.
to defeat people or a country and rule them in a way that allows them no freedom شکست دادن مردم یا یک کشور و حکومت بر آنها به گونه ای که آنها اجازه آزادی ندارند. The invading army sought to subjugate the local population and impose their own laws and customs ... [مشاهده متن کامل]
Throughout history, conquerors have often attempted to subjugate the defeated peoples, leading to long periods of oppression The dictator's regime was known for its efforts to subjugate all opposition and maintain strict control over all aspects of life Imperial powers have historically sought to subjugate territories and extract resources for their own benefit The rebels fought against the government's attempts to subjugate their people and impose unpopular policies
verb [ obj] formal : to defeat and gain control of ( someone or something ) by the use of force : to conquer and gain the obedience of ( a group of people, a country, etc. ) ◀️The emperor's armies subjugated the surrounding lands. ... [مشاهده متن کامل]
◀️a people subjugated by invaders — often used figuratively ◀️a legal system that subjugates [=oppresses] women ◀️ Women are taking over. I’m a true believer in FEMALE Supremacy; however, it’s so difficult to find a woman who believes enough in it to subjugate me and make me blush
To bring under domination or control To gain mastery over To gain control of To bring someone to their knees To make someone or something subordinate to
مقهور شکست خورده مطیع و فرمانبردار ( البته با به کار بردن زور و خشونت )
شکست دادن
۱ - ( به ) پایین کشیدن، ساقط کردن، ۲ - منقاد کردن، ۳ - از میدان به در کردن