subjection

/səbˈdʒekʃn̩//səbˈdʒekʃn̩/

معنی: استیلاء، انقیاد، پیروی
معانی دیگر: استیلا

جمله های نمونه

1. The people were kept in subjection.
[ترجمه گوگل]مردم در انقیاد نگه داشته شدند
[ترجمه ترگمان]مردم در اسارت به سر می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They diverge in their justifications for the subjection of individuals to the exercise of state power during the enforcement of contractual obligations.
[ترجمه گوگل]آنها در توجیهات خود برای انقیاد افراد به اعمال قدرت دولتی در طول اجرای تعهدات قراردادی اختلاف نظر دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها در توجیه خود برای تبعیت از افراد در اعمال قدرت دولت در طی اجرای تعهدات قراردادی از هم اختلاف دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The difference is that women collude in their subjection.
[ترجمه گوگل]تفاوت این است که زنان در اطاعت خود تبانی می کنند
[ترجمه ترگمان]تفاوت این است که زنان به تبعیت از آن ها همدست می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Rome was intent on the subjection of the world.
[ترجمه گوگل]رم قصد اطاعت از جهان را داشت
[ترجمه ترگمان]رم قصد انقیاد در جهان را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nor did things improve as he grew beyond subjection to state reproof.
[ترجمه گوگل]همچنین با رشد او از اطاعت از سرزنش دولتی، اوضاع بهبود نیافت
[ترجمه ترگمان]همچنین اوضاع بهبود نیافت، زیرا فراتر از انقیاد در برابر انتقاد دولت قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The two most obvious and irksome are subjection to satraps and extortion of tribute, including personal military service.
[ترجمه گوگل]بدیهی ترین و آزاردهنده ترین دو مورد، اطاعت از ساتراپ ها و اخاذی از خراج، از جمله خدمت سربازی شخصی است
[ترجمه ترگمان]دو مورد کاملا بدیهی و رنج آور در حال تسلیم شدن با satraps و اخاذی از جمله خدمات نظامی شخصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Thou hast put all things in subjection under his feet.
[ترجمه گوگل]همه چیز را زیر پای او قرار داده ای
[ترجمه ترگمان]تو همه چیز را باید زیر پای او بگذاری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is impossible nowadays to keep nations in subjection if they are striving for freedom.
[ترجمه گوگل]امروزه غیرممکن است که ملت ها را تحت فرمان خود نگه داریم، اگر آنها برای آزادی تلاش می کنند
[ترجمه ترگمان]امروزه غیر ممکن است که اگر مردم در تلاش برای آزادی باشند، ملل را در اسارت نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What started as subjection by force soon became " voluntary servitude ".
[ترجمه گوگل]آنچه که با انقیاد به زور آغاز شد، به زودی به «بندگی داوطلبانه» تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]آنچه که به عنوان تبعیت از زور شروع شد، به زودی به \"بردگی داوطلبانه\" تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let the woman learn in silence with all subjection.
[ترجمه گوگل]بگذار زن در سکوت با تمام اطاعت بیاموزد
[ترجمه ترگمان]بگذارید زن در سکوت با همه انقیاد یاد بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Forcible subjection of Aborigines to police rule.
[ترجمه گوگل]اطاعت اجباری بومیان به حکومت پلیس
[ترجمه ترگمان]انقیاد Forcible نسبت به قانون پلیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In broad sense, metonymy includes three relations: contiguity, subjection and antonomasia.
[ترجمه گوگل]در معنای وسیع، کنایه شامل سه رابطه است: مجاورت، تابعیت و آنتونومازی
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، metonymy شامل سه رابطه است: contiguity، انقیاد و اطاعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The nation was kept in subjection.
[ترجمه گوگل]ملت در انقیاد نگه داشته شد
[ترجمه ترگمان]ملت در اسارت به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Women ought not to be in financial subjection to their husbands.
[ترجمه گوگل]زنها نباید در انقیاد مالی شوهرانشان باشند
[ترجمه ترگمان]زنان نباید در تبعیت مالی به شوهرانشان باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

استیلاء (اسم)
domination, ascendancy, ascendency, hegemony, subjection, invasion

انقیاد (اسم)
submission, subjection, sufferance, binding, subjugation

پیروی (اسم)
following, conformance, conformity, discipleship, subjection

انگلیسی به انگلیسی

• act of subjecting; condition of being subject

پیشنهاد کاربران

تحط سلطه بودن n
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : subject
✅️ اسم ( noun ) : subject / subjectivity / subjectivism / subjection
✅️ صفت ( adjective ) : subject / subjective
✅️ قید ( adverb ) : subjectively
سوژه - منقادسازی
وادار کردن
بردگی, فرمانبرداری

بپرس