subdue

/səbˈduː//səbˈdjuː/

معنی: رام کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن
معانی دیگر: مغلوب کردن، از پای در آوردن، شکست دادن، مقهور کردن، (با استدلال یا مهارت) چیره شدن بر، مهار کردن، منکوب کردن، تحت کنترل در آوردن، تحت اختیار در آوردن، آرام کردن، تسکین دادن، ملایم کردن، (از شدت یا زنندگی چیزی) کاستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: subdues, subduing, subdued
مشتقات: subduable (adj.), subdued (adj.), subduer (n.)
(1) تعریف: to overcome or conquer, as by military victory.
مترادف: conquer, defeat, master, overcome, subjugate, vanquish
مشابه: crush, down, drub, foil, overwhelm, put down, quash, quell, rout, thrash

- The Romans subdued the rebel forces.
[ترجمه mohamadda333] رومیان نیرو های شرشی را تحت کنترل قرار دادند
|
[ترجمه گوگل] رومیان نیروهای شورشی را تحت سلطه خود درآوردند
[ترجمه ترگمان] رومیان به سرکوبی نیروهای شورشی پرداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring under control by use of physical force, persuasion, or effort of will.
مترادف: break, bridle, calm, conquer, control, master, quell, rein, still, vanquish
مشابه: bow, chasten, check, choke, curb, dominate, govern, harness, moderate, overcome, overpower, overwhelm, quash, repress, tame, temper, tone down

- The cowboy subdued the wild horse.
[ترجمه گوگل] گاوچران اسب وحشی را مطیع کرد
[ترجمه ترگمان] گاوچران اسب وحشی را آرام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After a fight, the police were able to subdue the suspect.
[ترجمه گوگل] پلیس پس از درگیری موفق شد مظنون را تحت کنترل خود درآورد
[ترجمه ترگمان] بعد از جنگ، پلیس تونست مظنون رو سرکوب کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She subdued her anger and replied in a calm voice.
[ترجمه گوگل] خشمش را فرو برد و با صدایی آرام پاسخ داد
[ترجمه ترگمان] او خشمش را مهار کرد و با صدای آرامی جواب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to lessen the strength or intensity of.
مترادف: mute, soften, tone down
مشابه: diffuse, moderate, muffle, still

- The light in the patient's room was subdued so he could rest.
[ترجمه گوگل] نور اتاق بیمار کم شده بود تا بتواند استراحت کند
[ترجمه ترگمان] نور اتاق بیمار آرام بود و او می توانست استراحت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to cultivate (land not previously farmed).
مترادف: cultivate, tame
مشابه: domesticate, plant

- The pioneers subdued the wilderness.
[ترجمه گوگل] پیشگامان بیابان را مسخر کردند
[ترجمه ترگمان] The بیابان را رام کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to subdue a wilful child
کودک خودسر را مهار کردن

2. to subdue one's unruly desires
بر امیال سرکش خود چیره شدن.

3. Police managed to subdue the angry crowd.
[ترجمه گوگل]پلیس موفق شد جمعیت خشمگین را تحت کنترل درآورد
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست جمعیت عصبانی را سرکوب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He managed to subdue his mounting anger.
[ترجمه گوگل]او توانست خشم فزاینده خود را فرو نشاند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خشمش را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Julia had to subdue an urge to stroke his hair.
[ترجمه گوگل]جولیا مجبور شد میل به نوازش موهایش را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]جولیا مجبور بود میل کند موهایش را نوازش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He forced himself to subdue and overcome his fears.
[ترجمه بهنام] او خود را وادار کرد تا ترسش را کنترل و بر ان غلبه کند.
|
[ترجمه گوگل]او خود را وادار کرد تا بر ترس هایش غلبه کند
[ترجمه ترگمان]او خودش را مجبور کرد که بر ترسش غلبه کند و بر ترسش غلبه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tried to subdue her anger.
[ترجمه گوگل]سعی کرد خشمش را فرو ببرد
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خشمش را مهار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He criticized the school for trying to subdue individual expression.
[ترجمه گوگل]او از مدرسه به دلیل تلاش برای تضعیف بیان فردی انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]او از مدرسه به خاطر تلاش برای مطیع کردن بیان فردی انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Yet she was having to subdue the urge to dash back there and scream at him.
[ترجمه گوگل]با این حال او مجبور بود میل خود را به عقب برگرداند و بر سر او فریاد بزند
[ترجمه ترگمان]با این حال، مجبور بود میل خود را مهار کند و پشت سرش فریاد بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After police used pepper spray to subdue the man, paramedics were called because he was having difficulty breathing, police reported.
[ترجمه گوگل]پلیس گزارش داد که پس از استفاده پلیس از اسپری فلفل برای تحت کنترل درآوردن این مرد، به دلیل مشکلات تنفسی او به امدادگران اعزام شدند
[ترجمه ترگمان]به گزارش پلیس، پس از استفاده از اسپری فلفل برای مهار کردن مرد، پزشکان به این دلیل فراخوانده شدند که به سختی نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Its tone is obtrusive and difficult to subdue.
[ترجمه گوگل]لحن آن مزاحم است و به سختی می توان آن را فرو برد
[ترجمه ترگمان]مقهور کردنش خیلی مزاحم و دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The soldiers managed to subdue the angry crowd.
[ترجمه گوگل]سربازان موفق شدند جمعیت خشمگین را تحت کنترل درآورند
[ترجمه ترگمان]سربازان توانستند جمعیت خشمگین را مهار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Their aim was to subdue security guards and cut paintings from their frames.
[ترجمه گوگل]هدف آنها تحت فشار قرار دادن نگهبانان امنیتی و بریدن نقاشی ها از قاب آنها بود
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها مقهور کردن محافظان امنیتی و بریدن نقاشی هایش از frames بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After police used pepper spray to subdue Prosser, paramedics were called because he was having difficulty breathing, police reported.
[ترجمه گوگل]پلیس گزارش داد که پس از استفاده پلیس از اسپری فلفل برای تحت کنترل درآوردن پروسر، امدادگران به دلیل مشکلات تنفسی او فراخوانده شدند
[ترجمه ترگمان]به گزارش پلیس، پس از استفاده از اسپری فلفل برای مهار Prosser، پزشکان به این دلیل فراخوانده شدند که به سختی نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رام کردن (فعل)
master, gentle, bridle, domesticate, subdue, daunt

تسلیم کردن (فعل)
submit, cede, give up, lodge, consign, subjugate, subdue, hand over, conquer, hand on

مطیع کردن (فعل)
reduce, subject, subjugate, harness, subdue

مقهور ساختن (فعل)
subdue

انگلیسی به انگلیسی

• conquer, overcome, defeat; gain control over, bring into submission, master; reduce the intensity of; cultivate land
if soldiers or the police subdue a group of people, they bring them under control using force.
if something subdues your feelings, it makes them less strong.
see also subdued.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Quiet and controlled; not intense or strong; restrained
🔍 مترادف: Restrained
✅ مثال: The atmosphere at the meeting was subdued, reflecting the serious nature of the discussion.
- وا رفتن
- شل شدن
- تسلیم شدن
- وا دادن
when we say subdued colors it is against loud colors
✅ رام کردن - مهار کردن - آرام کردن - ملایم کردن -
( از شدت یا زنندگی چیزی ) کاستن
How to Choose Good Television for Children
While you're watching television with your kid, ask yourself ( and your child, if she or he is old enough )
...
[مشاهده متن کامل]

: these questions
📺📺📺
Does this show encourage your child to be creative, use imagination, or ask questions? In other words, how passive or active does this show expect the viewer to be?
How is this show like a commercial? If the show seems designed to get your kids to buy something, then its motive is probably sales, not education. If you're at the store and your child latches onto a toy based on a TV show, this might be a sign they've been watching advertisements disguised as entertainment.
Does this show depict stereotypical gender, race, and class roles?
Because kids believe that what they see on TV is real and true, you'll want to take extra care to make sure that the characters they watch are diverse and positive. Self - esteem can be diminished or distorted when kids don't see themselves represented on TV, don't see any characters that are different from themselves, or only see characters that conform to stereotypes.
What is the show's message?
Watch a few episodes to see what the underlying tone and purpose seems to be. Who are the "good guys, " who is considered "bad, " and why? Which qualities or actions are rewarded, and which are punished? What qualities does the show suggest are important or desirable?
How does your kid react to this show? Sometimes, actions speak clearer than words, so you should watch to see what mood your child takes away from the TV. Some shows are quiet, slow, and thoughtful, while others are fast, dramatic, and edgy. Neither is better than the other but it's important to see how the mood effects your child. Does she want to jump on furniture, run around, and hit things, or does he ⭐seem subdued⭐ and almost hypnotized after watching? Does the show inspire her to play games? Or does he have nightmares or show other signs of anxiety that seem to be a reaction to something he saw on TV?
Simply asking these questions will render any show more educational, but if your child is too young to understand, you will have to make the decision about whether or not this show is good for your kid

به زیر کشیدن
1 : to get control of ( a violent or dangerous person or group ) by using force, punishment, etc
◀️The troops were finally able to subdue the rebel forces after many days of fighting.
◀️He was injured while trying to subdue a violent drunk
...
[مشاهده متن کامل]

2 :
( to get control of ( something, such as a strong emotion
◀️She struggled to subdue her fears

گرفتن، گرفتار کردن، اسیر کردن
مهار کردن
چیره شدن تحت کنترل در اوردن
to subdue sb/sth
کسی یا چیزی را تحت کنترل درآوردن
( مثل ترس، نیروهای شورشی، آدم مست و . . . )

بپرس