subcommittee

/ˈsəbkəˈmɪti//ˈsʌbkəmɪti/

معنی: کمیته فرعی، سوکمیسیون
معانی دیگر: کمیسیون فرعی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a committee appointed or delegated, usu. for some limited or special purpose, from the membership of the main committee.

جمله های نمونه

1. A special subcommittee adjudicates on planning applications.
[ترجمه گوگل]یک کمیته فرعی ویژه در مورد برنامه های کاربردی برنامه ریزی قضاوت می کند
[ترجمه ترگمان]یک کمیته فرعی ویژه بر روی برنامه های برنامه ریزی متمرکز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The subcommittee contends that the authorities were lax in investigating most of the cases.
[ترجمه گوگل]این کمیته فرعی ادعا می کند که مقامات در بررسی بیشتر پرونده ها سهل انگاری کردند
[ترجمه ترگمان]کمیته فرعی بر این باور است که مقامات در حال تحقیق در مورد بیشتر پرونده ها نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Senate subcommittee has already reported out four civil - rights bills.
[ترجمه گوگل]کمیته فرعی سنا قبلاً چهار لایحه حقوق مدنی را گزارش کرده است
[ترجمه ترگمان]کمیته فرعی مجلس سنا قبلا چهار لایحه حقوق مدنی را گزارش کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has resigned from the chairmanship of the subcommittee.
[ترجمه گوگل]وی از ریاست این کمیته استعفا داده است
[ترجمه ترگمان]او از ریاست کمیته فرعی استعفا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Members of the economic development and planning subcommittee voted to refuse planning permission after a site visit yesterday.
[ترجمه گوگل]اعضای کمیته فرعی توسعه اقتصادی و برنامه ریزی روز گذشته پس از بازدید از محل به رد مجوز برنامه ریزی رای دادند
[ترجمه ترگمان]اعضای کمیته توسعه اقتصادی و کمیته فرعی برنامه ریزی، دیروز بعد از بازدید از یک سایت، رای دادن را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We will establish a new Cabinet subcommittee to co-ordinate policy on London.
[ترجمه گوگل]ما یک کمیته فرعی کابینه جدید برای هماهنگی سیاست در لندن ایجاد خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان]ما یک کمیته فرعی جدید را برای هماهنگی سیاست در لندن تاسیس خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pierce delayed reappearing before the subcommittee until Sept.
[ترجمه گوگل]پیرس حضور مجدد در کمیته فرعی را تا سپتامبر به تعویق انداخت
[ترجمه ترگمان]پیرس تا سپتامبر قبل از کمیته فرعی به تعویق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The subcommittee recommended Gingrich be reprimanded.
[ترجمه گوگل]کمیته فرعی توصیه کرد که گینگریچ مورد توبیخ قرار گیرد
[ترجمه ترگمان]کمیته فرعی توصیه کرد که گینگریچ مورد توبیخ قرار گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Arlen Specter, R-Pa., chairman of a subcommittee on labor, health and education.
[ترجمه گوگل]آرلن اسپکتر، آر-پا, رئیس کمیته فرعی کار، بهداشت و آموزش
[ترجمه ترگمان]Arlen Specter، R - پدر رئیس کمیته فرعی کار، بهداشت و آموزش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Clay Shaw, R-Fla., who chairs the subcommittee that will change the 1996 welfare law.
[ترجمه گوگل]Clay Shaw، R-Fla, که ریاست کمیته فرعی را بر عهده دارد که قانون رفاه سال 1996 را تغییر خواهد داد
[ترجمه ترگمان]کلی شاو، R - Fla که ریاست کمیته فرعی را برعهده دارد که قانون رفاه عمومی سال ۱۹۹۶ را تغییر خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A special subcommittee is expected to meet later this month to begin discussing potential sites for the sculpture.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود یک کمیته فرعی ویژه در اواخر این ماه تشکیل جلسه دهد تا درباره مکان های بالقوه مجسمه شروع به بحث کند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که یک کمیته فرعی ویژه در اواخر این ماه تشکیل جلسه دهد تا درباره سایت های بالقوه برای مجسمه سازی صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A Senate foreign relations subcommittee was due to work in tandem with a task force drawn from the House.
[ترجمه گوگل]قرار بود یک کمیته فرعی روابط خارجی سنا در کنار یک کارگروه برگزیده از مجلس نمایندگان کار کند
[ترجمه ترگمان]یک کمیته فرعی روابط خارجی مجلس سنا قرار بود با یک نیروی کار تنظیم شده از خانه، پشت سر هم کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The evidence was strong that the council subcommittee was persuaded before the public hearing that the Housing Commission should take priority.
[ترجمه گوگل]شواهد قوی وجود داشت که کمیته فرعی شورا قبل از جلسه علنی متقاعد شد که کمیسیون مسکن باید اولویت داشته باشد
[ترجمه ترگمان]شواهد قوی بودند که کمیته فرعی این شورا قبل از شنیدن خبر عمومی که کمیسیون مسکن باید در اولویت قرار گیرد، متقاعد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Essentially, council subcommittee recommendations formulated the week of September 17 were accepted without question by the full council five days later.
[ترجمه گوگل]اساساً، توصیه‌های کمیته فرعی شورا که در هفته 17 سپتامبر تدوین شده بود، پنج روز بعد بدون تردید توسط شورای کامل پذیرفته شد
[ترجمه ترگمان]اساسا، توصیه های کمیته فرعی کمیته، هفته ۱۷ سپتامبر را فرموله کردند بدون اینکه پنج روز بعد توسط شورای کامل پذیرفته شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lauch Faircloth, a Republican who heads the Senate subcommittee that oversees the district.
[ترجمه گوگل]لاچ فرکلاث، یک جمهوری خواه که ریاست کمیته فرعی سنا را بر عهده دارد که بر منطقه نظارت دارد
[ترجمه ترگمان]Lauch faircloth، یک جمهوری خواه که ریاست کمیته فرعی سنا را بر عهده دارد، ریاست این منطقه را بر عهده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمیته فرعی (اسم)
subcommittee

سوکمیسیون (اسم)
subcommittee

انگلیسی به انگلیسی

• secondary committee, part of a committee created from or acting under a main committee
a subcommittee is a small committee made up of members from a larger committee. the task of a subcommittee is to consider a particular subject in detail and then report what they find to their main committee.

پیشنهاد کاربران

بپرس