suavity

/ˈswɑːvɪti//ˈswɑːvɪti/

معنی: خوشخویی، نرمی، نزاکت، فهمیده ومودب بودن
معانی دیگر: نیک رفتاری، فرهیختگی، ادب، ملایمت

جمله های نمونه

1. He's got a surface flow of suavity, but he's rough as a rasp underneath.
[ترجمه گوگل]او سطحی از سرکشی دارد، اما زیر آن مانند سوهان خشن است
[ترجمه ترگمان]او مثل یک سوهان در زیر نور است، اما او به اندازه یک سوهان روح خشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mozart usually keeps his surfaces smoother than Haydn, achieving a more polished suavity.
[ترجمه گوگل]موتزارت معمولاً سطوح خود را صاف‌تر از هایدن نگه می‌دارد و به زیبایی صیقلی‌تری دست می‌یابد
[ترجمه ترگمان]موتسارت معمولا سطوح خود را smoother از هایدن حفظ می کند و به suavity polished more دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. One further complication is that in many art forms, having the kind of grace and suavity and the intuitive power that women have is part of the male role.
[ترجمه گوگل]یک عارضه دیگر این است که در بسیاری از هنرها، برخورداری از نوع لطف و صلابت و قدرت شهودی که زنان دارند، بخشی از نقش مردانه است
[ترجمه ترگمان]یک مشکل دیگر این است که در بسیاری از اشکال هنری، داشتن نوعی لطف و مهربانی و قدرت شهودی که زنان دارند بخشی از نقش مرد هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But the well - bred, artificial smile, when he bent upon the guests, had its wonted steely suavity.
[ترجمه گوگل]اما لبخند مصنوعی و خوش اخلاق، وقتی روی میهمانان خم می‌شد، ظرافت پولادین خود را داشت
[ترجمه ترگمان]اما لبخند ساختگی و ساختگی هنگامی که روی میهمانان خم شد، همان لبخند آهنین همیشگی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. M. Madeleine did not allow the district-attorney to finish; he interrupted him in accents full of suavity and authority.
[ترجمه گوگل]M Madeleine به دادستان منطقه اجازه نداد کار را تمام کند او با لهجه های پر از صلابت و اقتدار حرفش را قطع کرد
[ترجمه ترگمان]مسی و مادلن نگذاشت دادیار سخنش را تمام کند، با لحنی پر از ادب و نزاکت حرف او را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There entered three men, who introduced themselves, with perfect suavity, as officers of the police.
[ترجمه گوگل]سه مرد وارد شدند که با کمال دقت خود را افسر پلیس معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]سه نفر وارد شدند که خود را با ادب کامل به عنوان افسر پلیس معرفی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوشخویی (اسم)
affability, politeness, complaisance, courtesy, suavity

نرمی (اسم)
subtlety, suavity, amenity, leniency, softness, plasticity, lubricity, gloss, unction, lenity, pash, malleability

نزاکت (اسم)
politeness, suavity, civility, gentilesse, propriety, tact, politesse

فهمیده و مودب بودن (اسم)
suavity

انگلیسی به انگلیسی

• politeness, graciousness, sophisticated charm

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: The quality of being suave or charming; smoothness in manners or style ✨
🔍 مترادف: Smoothness
✅ مثال: His suavity and charm made him a favorite at social gatherings.

بپرس