صفت ( adjective )
حالات: suaver, suavest
مشتقات: suavely (adv.), suaveness (n.), suavity (n.)
حالات: suaver, suavest
مشتقات: suavely (adv.), suaveness (n.), suavity (n.)
• : تعریف: polished and urbane.
• مترادف: debonair, urbane
• متضاد: unsophisticated
• مشابه: genteel, polished, polite, refined, smooth, sophisticated
• مترادف: debonair, urbane
• متضاد: unsophisticated
• مشابه: genteel, polished, polite, refined, smooth, sophisticated
- The handsome spy in the movies always appeared so suave and sophisticated.
[ترجمه گوگل] جاسوس خوش تیپ در فیلم ها همیشه بسیار متین و پیچیده ظاهر می شد
[ترجمه ترگمان] این جاسوس زیبا که در فیلم ها همیشه پاکیزه و پاکیزه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این جاسوس زیبا که در فیلم ها همیشه پاکیزه و پاکیزه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The actor's suave manner didn't seem right for the part of the farmer.
[ترجمه گوگل] رفتار متین بازیگر از نظر کشاورز درست به نظر نمی رسید
[ترجمه ترگمان] رفتار و رفتارش مناسب این بود که قسمتی از آن کشاورز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار و رفتارش مناسب این بود که قسمتی از آن کشاورز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید