stupidly


ازروی کودنی یاگیجی، از روی نادانی، بطور مزخرف یا بیمزه

جمله های نمونه

1. We had stupidly been looking at the wrong column of figures.
[ترجمه گوگل]ما احمقانه به ستون اشتباهی از ارقام نگاه می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما احمقانه به ستون اشتباه فکر می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I stupidly made the mistake of giving them my phone number.
[ترجمه گوگل]من احمقانه اشتباه کردم که شماره تلفنم را به آنها دادم
[ترجمه ترگمان]احمقانه اشتباه کردم که شماره موبایلم رو بهشون بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Sorry, I stupidly forgot to bring my copy of the report - could I look at yours?
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، من احمقانه فراموش کردم کپی گزارش خود را بیاورم - آیا می توانم به گزارش شما نگاه کنم؟
[ترجمه ترگمان]ببخشید، من احمقانه فراموش کردم که کپی خودم رو بیارم - میتونم به تو نگاه کنم؟ -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I once stupidly asked him why he smiled so often.
[ترجمه گوگل]یک بار احمقانه از او پرسیدم که چرا اینقدر لبخند می زند؟
[ترجمه ترگمان]یک بار احمقانه از او پرسیدم چرا این قدر لبخند می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Todd stared stupidly at the screen.
[ترجمه گوگل]تاد احمقانه به صفحه نمایش خیره شد
[ترجمه ترگمان]تاد به صفحه تلویزیون نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. See how stupidly they kow-tow to persons higher in the hierarchy.
[ترجمه گوگل]ببینید چقدر احمقانه به افراد بالاتر در سلسله مراتب بکسل می کنند
[ترجمه ترگمان]ببینید که آن ها به چه شکل احمقانه به افرادی که در سلسله مراتب بالاتر هستند، نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I stupidly agreed to organize the party.
[ترجمه گوگل]من احمقانه موافقت کردم که مهمانی را ترتیب دهم
[ترجمه ترگمان]من احمقانه موافقت کردم که مهمونی رو سازماندهی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I stupidly agreed to lend him the money.
[ترجمه گوگل]من احمقانه قبول کردم که پول را به او قرض بدهم
[ترجمه ترگمان]من احمقانه موافقت کردم که بهش پول قرض بدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I stupidly let myself be persuaded to take part in a live debate.
[ترجمه گوگل]من احمقانه اجازه دادم که متقاعد شوم در یک مناظره زنده شرکت کنم
[ترجمه ترگمان]ابلهانه به خودم اجازه می دهم که در یک مناظره زنده شرکت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He seriously considered it in 1992 and very stupidly chose not to run.
[ترجمه گوگل]او در سال 1992 به طور جدی به آن فکر کرد و خیلی احمقانه تصمیم گرفت که نامزد نشود
[ترجمه ترگمان]او این مساله را در سال ۱۹۹۲ به طور جدی مورد توجه قرار داد و بسیار احمقانه تصمیم گرفت که فرار نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I found myself stupidly cursing under my breath.
[ترجمه گوگل]دیدم که زیر لب دارم فحش می دهم
[ترجمه ترگمان]خودم را در حالی یافتم که زیر لب فحش می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She was being stupidly short-sighted in snapping at this man.
[ترجمه گوگل]او در برخورد با این مرد به طرز احمقانه‌ای کوته‌بین بود
[ترجمه ترگمان]او داشت احمقانه به این مرد نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He stupidly took off on the outside of a wave when some one else had already established priority on the inside.
[ترجمه گوگل]او به طرز احمقانه ای از بیرون یک موج بلند شد در حالی که یکی دیگر از قبل اولویت را در درون ایجاد کرده بود
[ترجمه ترگمان]او احمقانه از بیرون موج برداشت، وقتی کسی اولویت اول را در داخل آن قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And that stupidly provocative remark hadn't helped.
[ترجمه گوگل]و این اظهارات احمقانه تحریک آمیز کمکی نکرده بود
[ترجمه ترگمان]و این تذکر احمقانه به او کمکی نکرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a stupid manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : stupidity / stupid
✅️ صفت ( adjective ) : stupid
✅️ قید ( adverb ) : stupidly
از روی حماقت

بپرس