stupefy

/ˈstjuːpɪfaɪ//ˈstjuːpɪfaɪ/

معنی: گیج کردن، خرفت کردن، بی هوش کردن، تخدیر کردن، کودن کردن، بهت زده کردن، متحیرکردن یا شدن
معانی دیگر: منگ کردن، هاج و واج کردن، متحیر کردن، سرگشته کردن، بی حال کردن، رخوت بخشیدن، خرف کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stupefies, stupefying, stupefied
مشتقات: stupefyingly (adv.)
(1) تعریف: to put into a daze or stupor, as with heat or drugs.
مشابه: befuddle, intoxicate, muddle

- The boring lecture stupefied us.
[ترجمه گوگل] سخنرانی خسته کننده ما را گیج کرد
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی خسته کننده ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to astound or bedazzle.
مشابه: astound, bedazzle, stagger, stun

- We were stupefied by his amazing tricks on the trapeze.
[ترجمه گوگل] ما از ترفندهای شگفت انگیز او روی ذوزنقه گیج شدیم
[ترجمه ترگمان] از حقه های شگفت انگیز او در بند بازی گیج بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I stared up at Keith in stupefied amazement.
[ترجمه گوگل]با تعجب به کیث خیره شدم
[ترجمه ترگمان]با حیرت و حیرت به کیث خیره شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Primrose, stupefied by tiredness, began to wail that she was hungry.
[ترجمه گوگل]پامچال که از خستگی مات و مبهوت شده بود شروع به زاری کرد که گرسنه است
[ترجمه ترگمان]Primrose که از خستگی گیج شده بود شروع به گریه و زاری کرد که او گرسنه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was stupefied with drink.
[ترجمه گوگل]او از نوشیدنی مات شده بود
[ترجمه ترگمان]از نوشیدنی مات و مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was stupefied looking out of the window.
[ترجمه گوگل]مات و مبهوت از پنجره به بیرون نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت از پنجره بیرون را نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was stupefied by what I read.
[ترجمه گوگل]از چیزی که خواندم مات و مبهوت شدم
[ترجمه ترگمان]از چیزی که خوانده بودم گیج بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was stupefied by the amount they had spent.
[ترجمه گوگل]از مبلغی که خرج کرده بودند مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]از مقدار پولی که خرج کرده بودند، گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were so stupefied by the news that we all sat in silence for a long time.
[ترجمه گوگل]این خبر آنقدر مات و مبهوت شده بودیم که مدت زیادی همه در سکوت نشستیم
[ترجمه ترگمان]ما از شنیدن این خبر مبهوت شدیم که همه ما مدت زیادی در سکوت نشستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was stupefied with alcohol.
[ترجمه گوگل]او از الکل مات شده بود
[ترجمه ترگمان]از الکل گیج شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He doctored the wine with a stupefying dose.
[ترجمه گوگل]او شراب را با دوز حیرت آور طبخ کرد
[ترجمه ترگمان]او شراب را با یک دوز گیج کننده به او تحمیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was stupefied at the news.
[ترجمه گوگل]از این خبر مات و مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]از این خبر مبهوت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His next action was utterly stupefying.
[ترجمه گوگل]اقدام بعدی او کاملاً گیج کننده بود
[ترجمه ترگمان]حرکت بعدی او به کلی گیج کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stupefied by tiredness, she just sat in front of the fire.
[ترجمه گوگل]خسته از خستگی، فقط جلوی آتش نشست
[ترجمه ترگمان]به خاطر خستگی در مقابل آتش نشسته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His scandal stupefied his company.
[ترجمه گوگل]رسوایی او شرکتش را گیج کرد
[ترجمه ترگمان]این رسوایی او را از خود بی خود کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Theroux described Potosi station as a mausoleum of stupefied travellers, which bore on its upper walls frescoes by Fernando Leal.
[ترجمه گوگل]تروکس ایستگاه پوتوسی را مقبره ای از مسافران گیج توصیف کرد که روی دیوارهای بالایی آن نقاشی های دیواری فرناندو لیل را کشیده بود
[ترجمه ترگمان]theroux، ایستگاه پوتوسی را به عنوان یک مقبره از مسافران مبهوت توصیف کرد، که دیواره ای بالایی آن را با نقاشی های فرناندو لئال پوشانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Foreman looked stupefied by the results of the test.
[ترجمه گوگل]فورمن از نتایج آزمایش مات و مبهوت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]فورمن از نتیجه آزمایش متحیر به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج کردن (فعل)
fluster, confuse, incommode, stun, addle, knock down, confound, distract, befuddle, stupefy, astonish, flummox, daze, flabbergast, bewilder, perplex, befog, besot, bemuse, muddle, fuzz, fox, petrify, fuddle, obfuscate, stump

خرفت کردن (فعل)
addle, fool, stultify, stupefy

بیهوش کردن (فعل)
stupefy, anaesthetise, anesthetize, anaesthetize, anesthetise, etherize

تخدیر کردن (فعل)
stupefy, dope, drug, narcotize

کودن کردن (فعل)
stupefy, hebetate

بهت زده کردن (فعل)
stupefy, perplex

متحیرکردن یا شدن (فعل)
stupefy

انگلیسی به انگلیسی

• dull the senses; stun, make senseless; amaze, astound

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To make someone unable to think or feel properly; to daze or stun 💤
🔍 مترادف: Daze
✅ مثال: The shocking news stupefied everyone in the room, leaving them speechless.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : stupefy
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : stupefying
✅️ قید ( adverb ) : stupefyingly

بپرس