stupefaction

/ˌstjuːpɪˈfækʃn̩//ˌstjuːpɪˈfækʃn̩/

معنی: بهت، گیجی، بیهوشی، گیج سازی، تخدیر
معانی دیگر: منگ شدن، منگی، هاجی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of stupefying or the state of being stupefied.
مشابه: stupor

(2) تعریف: complete, paralyzing amazement or utter confusion.
مشابه: confusion, consternation, stupor, trance

جمله های نمونه

1. To her parents' stupefaction, she announced her intention to leave the next day.
[ترجمه گوگل]در میان مات و مبهوت پدر و مادرش، او اعلام کرد که روز بعد قصد دارد آنجا را ترک کند
[ترجمه ترگمان]با حیرت و حیرت به پدر و مادرش اعلام کرد که قصد دارد روز بعد حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They looked on in utter stupefaction.
[ترجمه گوگل]آنها با حیرت مطلق نگاه می کردند
[ترجمه ترگمان]همه با حیرت و حیرت به تماشا ایستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Valentine witnessed this scene with a sentiment of stupefaction.
[ترجمه گوگل]ولنتاین با احساسی مبهوت شاهد این صحنه بود
[ترجمه ترگمان]والانتین با تعجب این صحنه را تماشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was easy for her to sense his stupefaction.
[ترجمه گوگل]برای او آسان بود که گیجی او را حس کند
[ترجمه ترگمان]برایش آسان بود که stupefaction را حس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Passepartout, not yet recovered from his stupefaction, clung mechanically to the carpet - bag, with its enormous treasure.
[ترجمه گوگل]پاسپارتو، که هنوز از گیجی اش خلاص نشده بود، به طور مکانیکی به فرش - کیف، با گنجینه عظیمش چسبید
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنوز از حیرت خود باز نشده بود، بی اختیار خود را به کیسه فرش، با آن گنجینه عظیم چسبیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She revolved the'son Willoughby " through moods of stupefaction, contempt, revolt[Sentence dictionary], subjection.
[ترجمه گوگل]او پسر ویلوبی را از طریق حالت‌های حیرت‌انگیز، تحقیر، شورش [فرهنگ جملات]، انقیاد به چرخش درآورد
[ترجمه ترگمان]او پسر Willoughby را از طریق وضع احوال، تحقیر، عصیان، شورش، اطاعت و انقیاد برگرداند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bear markets often end not in capitulation but stupefaction.
[ترجمه گوگل]بازارهای نزولی اغلب نه به تسلیم، بلکه به حیرت ختم می‌شوند
[ترجمه ترگمان]بازارهای خرس اغلب در تسلیم و تسلیم قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The professor was noted for his stupefaction of the students.
[ترجمه گوگل]استاد به دلیل گیج شدن دانشجویان مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]استاد به خاطر حیرت دانشجویان مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Because of the drugs, he was in a state of stupefaction by the time we found him.
[ترجمه گوگل]به دلیل مواد مخدر، تا زمانی که او را پیدا کردیم، در حالت گیجی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]به خاطر مواد مخدر، وقتی پیداش کردیم، دچار حیرت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Another step forward and Pooley noted to his utter stupefaction that it had vanished altogether into empty air.
[ترجمه گوگل]یک قدم دیگر به جلو و پولی با حیرت کامل متوجه شد که به طور کلی در هوای خالی ناپدید شده است
[ترجمه ترگمان]یک قدم دیگر جلو آمد و با حیرت و حیرت متوجه شد که در هوای خالی ناپدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It took her several minutes to shake off the resulting stupefaction.
[ترجمه گوگل]چند دقیقه طول کشید تا گیجی ناشی از آن را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]چند دقیقه طول کشید تا از حیرت ناشی از حیرت دست بکشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is quite some time now since all spectacles crashed through the stupefaction barrier.
[ترجمه گوگل]اکنون مدت زیادی است که تمام عینک ها از سد حیرت زده رد شده اند
[ترجمه ترگمان]اکنون مدتی است که همه عینکی از مانع تعجب به هم برخورد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She did nothing but walk up and down the garden path state bordering on stupefaction.
[ترجمه گوگل]او هیچ کاری نکرد جز اینکه در مسیر باغ که در مرز گیجی قرار داشت بالا و پایین رفت
[ترجمه ترگمان]او هیچ کاری نکرد جز قدم زدن و پایین رفتن از باغ در حالت حیرت و حیرت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The two young men looked at each other with an air of stupefaction.
[ترجمه گوگل]دو مرد جوان با حالتی مات و مبهوت به یکدیگر نگاه کردند
[ترجمه ترگمان]دو جوان با حیرت به هم نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بهت (اسم)
bewilderment, amazement, perplexity, consternation, stupefaction, stupor, bedazzlement

گیجی (اسم)
bewilderment, confusion, amusement, stun, stupefaction, stupor, distraction, bafflement, befuddlement, quandary, razzle-dazzle, idler, muddle, wackiness, giddiness, idleness, sopor

بیهوشی (اسم)
fit, astonishment, stupefaction, stupidity, faint, anesthesia, trance, epilepsy, swoon, insensibility

گیج سازی (اسم)
stupefaction, mystification

تخدیر (اسم)
stupefaction

انگلیسی به انگلیسی

• numbness of the senses; amazement, astonishment

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم stup
📌 این ریشه، معادل "amaze" یا "daze" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "amaze" یا "daze" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 stupor – A state of being dazed or mentally numb
🔘 stupendous – Extremely amazing or impressive
🔘 stupefaction – A feeling of being amazed or astonished
🔘 stupefy – To daze or shock someone
🔘 stupid – Lacking the ability to think clearly, often dazed
🔘 stupidity – A lack of understanding or being amazed by simple things

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم fact
📌 این ریشه، معادل "made" و "done" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "made" یا "done" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 fact: something that is made or exists as a result of reality
🔘 factual: based on actual facts, representing what is done or proven
🔘 factory: a place where things are made in large quantities using machines and labor
🔘 manufacture: to make something through industrial processes
🔘 artifact: an object made by human hands, often of historical or cultural significance
🔘 satisfaction: the feeling that something has been done to fulfill expectations
🔘 factor: an element or contributor that influences an outcome
🔘 petrifaction: the process of turning organic material into stone
🔘 malefactor: a wrongdoer or person who commits harmful actions
🔘 benefactor: someone who does good or provides support for others
🔘 stupefaction: the state of being stunned or amazed, making someone unable to react or think clearly

بهت. حیرت. گیجی. منگی، تخدیر
مثال:
Nor will it cause them stupefaction,
و آن باعث گیجی و تخدیر آنها نخواهد شد.
�وَلَا هُمْ عَنْهَا یُنْزَفُونَ�
حیرت

بپرس