فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stuns, stunning, stunned
حالات: stuns, stunning, stunned
• (1) تعریف: to daze or render unconscious, as by a blow, fall, or electric shock.
• مترادف: daze
• مشابه: jolt, shock
• مترادف: daze
• مشابه: jolt, shock
- The hard blow to the woman's head stunned her.
[ترجمه Peter Strahm] ضربه سخت ( محکم ) به سر زن او را بیهوش کرد.|
[ترجمه گوگل] ضربه محکمی که به سر زن وارد شد او را مات و مبهوت کرد[ترجمه ترگمان] ضربه سختی به سر زن او را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to stupefy or astonish, as by an emotional shock or a thrilling spectacle.
• مترادف: dumbfound, rock, stagger, stupefy
• مشابه: amaze, astonish, astound, bowl over, flabbergast, overwhelm, shock
• مترادف: dumbfound, rock, stagger, stupefy
• مشابه: amaze, astonish, astound, bowl over, flabbergast, overwhelm, shock
- The news of the car crash stunned us all.
[ترجمه گوگل] خبر تصادف ماشین همه ما را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] خبر تصادف اتومبیل همه ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خبر تصادف اتومبیل همه ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The magician stunned the audience with his marvelous tricks.
[ترجمه گوگل] شعبده باز با ترفندهای شگفت انگیز خود تماشاگران را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان] جادوگر با حقه های عالی خود تماشاچیان را به حیرت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جادوگر با حقه های عالی خود تماشاچیان را به حیرت انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It stunned me that he could shamelessly ask this enormous favor of me.
[ترجمه گوگل] این که او می تواند بی شرمانه این لطف عظیم را از من بخواهد، مرا متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] مات و مبهوت به من خیره شده بود که نمی توانست از این لطف عظیمی که به من کرده بود تقاضای کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مات و مبهوت به من خیره شده بود که نمی توانست از این لطف عظیمی که به من کرده بود تقاضای کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It stunned her when she actually realized she'd won the lottery.
[ترجمه گوگل] وقتی متوجه شد که برنده لاتاری شده است، او را متحیر کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که برنده بخت آزمایی برنده شده است یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی متوجه شد که برنده بخت آزمایی برنده شده است یکه خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to overcome or bewilder, as by excessive noise, light, or the like.
• مترادف: daze, overcome, overpower, overwhelm
• مشابه: bedazzle, befuddle, dazzle, discombobulate, paralyze, rock, stupefy
• مترادف: daze, overcome, overpower, overwhelm
• مشابه: bedazzle, befuddle, dazzle, discombobulate, paralyze, rock, stupefy
- The intense boom of thunder stunned us for a moment.
[ترجمه گوگل] طوفان شدید رعد و برق برای لحظه ای ما را مبهوت کرد
[ترجمه ترگمان] غرش رعد در یک لحظه ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] غرش رعد در یک لحظه ما را گیج کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید