stumpy

/ˈstʌmpi//ˈstʌmpi/

معنی: پر از کنده درخت، کوتاه و پهن
معانی دیگر: پوشیده از بیخ درخت (که تنه ی آن بریده و برده شده است)، خپله

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stumpier, stumpiest
(1) تعریف: short and thickset; stubby or stocky.
متضاد: gracile, slender, thin, willowy

(2) تعریف: covered with or abounding in stumps.

جمله های نمونه

1. It has a short stumpy tail covered with bristles.
[ترجمه گوگل]دارای دم کوتاهی است که با پرز پوشیده شده است
[ترجمه ترگمان]دم کوتاه و کوتاهی دارد که با موهای سیخ سیخ شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Does this dress make my legs look too stumpy?
[ترجمه گوگل]آیا این لباس باعث می شود که پاهای من بیش از حد کوفت به نظر برسد؟
[ترجمه ترگمان]این لباس باعث میشه پاهام خیلی کوتاه به نظر برسه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Intimates knew him as Stumpy Will and remarked upon the craftsmanship and lifelike nature of his carved elm prosthesis.
[ترجمه گوگل]نزدیکان او را به‌عنوان ویل بی‌نقص می‌شناختند و به مهارت و ماهیت واقعی پروتز نارون حکاکی‌شده‌اش اشاره کردند
[ترجمه ترگمان]intimates او را به عنوان Stumpy ویل می شناخت و به ماهیت واقعی و طبیعی of نارون اظهار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They bumped up the stumpy hillside.
[ترجمه گوگل]آن ها از دامنه تپه ناهموار برخورد کردند
[ترجمه ترگمان]از تپه stumpy بالا رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We had one called Stumpy, a Dales short horn, light roan in colour, which we reared from a calf.
[ترجمه گوگل]ما یکی داشتیم به نام استامپی، یک شاخ کوتاه دیلز، به رنگ روشن، که از گوساله پرورش دادیم
[ترجمه ترگمان]ما یکی از آن ها Stumpy داشتیم، یک شاخ گوزن کوچک، اسب قزل الا رنگی رنگ، که ما از یک گوساله پرورش دادیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Somnolent now within its low grey walls and stumpy towers, it was once rich on salt, and powerful to boot.
[ترجمه گوگل]خواب‌آلود در میان دیوارهای خاکستری و برج‌های کم‌پیچش، زمانی سرشار از نمک بود و قدرت چکمه‌گذاری داشت
[ترجمه ترگمان]اکنون در میان دیواره ای کوتاه خاکستری و دیواره ای کوتاه و کوتاه آن، روزگاری بر نمک و and قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He ran surprisingly fast on his stumpy legs but eventually he gave up and slowed to a despairing walk.
[ترجمه گوگل]او به طرز شگفت‌آوری روی پاهای بی‌حوصله‌اش می‌دوید، اما در نهایت تسلیم شد و به راه رفتن ناامیدکننده‌ای آهسته شد
[ترجمه ترگمان]به طرز شگفت انگیزی روی پاهای کوتاه او می دوید، اما سرانجام تسلیم شد و به راه رفتن نومیدانه خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Two stumpy cylinders, covered with brown corduroy, dangled from the edge of the coat furthest from the head.
[ترجمه گوگل]دو استوانه ی ناقص، پوشیده شده با بند ناف قهوه ای، از لبه کت که دورتر از سر بود آویزان بود
[ترجمه ترگمان]دو سیلندر stumpy که از مخمل کبریتی پوشیده شده بود از لبه کتش آویزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Stumpy Martello towers, built to repel Napoleon, stand sentinel on the shoreline.
[ترجمه گوگل]برج‌های مارتلو که برای دفع ناپلئون ساخته شده‌اند، در خط ساحلی نگهبان هستند
[ترجمه ترگمان]برج های Martello که برای مقابله با ناپلئون ساخته شده بودند، نگهبانی بر روی خط ساحلی را بر عهده داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The crowd approved the choice and Stumpy was wise enough to bow to the majority.
[ترجمه گوگل]جمعیت این انتخاب را تایید کردند و استامپی آنقدر عاقل بود که به اکثریت تعظیم کرد
[ترجمه ترگمان]جمعیت موافقت کرد و stumpy به اندازه کافی عاقل بود که به اکثریت تعظیم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stumpy was a large, serious, well - behaved brown dog with a short tail.
[ترجمه گوگل]استامپی یک سگ قهوه ای بزرگ، جدی و خوش رفتار با دم کوتاه بود
[ترجمه ترگمان]stumpy یک سگ قهوه ای بزرگ با دم کوتاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Every Stumpy would say, " Martha, I'd like to ride in that airplane. "
[ترجمه گوگل]هر استامپی می گفت: "مارتا، من می خواهم سوار آن هواپیما شوم "
[ترجمه ترگمان]\" \" \" \" \" \" \"مارتا می گفت:\" \" مارتا، دوست دارم سوار هواپیما شوم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They land and the pilot turns to Stumpy, "By golly, I did everything I could think of to get you to yell out, but you didn't. "
[ترجمه گوگل]آنها فرود می آیند و خلبان رو به استامپی می کند، "به گلی، من هر کاری که به ذهنم می رسید انجام دادم تا تو را مجبور کنم فریاد بزنی، اما تو این کار را نکردی "
[ترجمه ترگمان]آن ها فرود می آیند و خلبان به stumpy می گوید: \" به خدا، من هر کاری که می توانستم انجام دادم تا شما را وادار به فریاد زدن کنم، اما این کار را نکردید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Stumpy stepped before the expectant crowd.
[ترجمه گوگل]استامپی جلوی جمعیت منتظر قدم گذاشت
[ترجمه ترگمان]Stumpy در مقابل جمعیت منتظر ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پر از کنده درخت (صفت)
stubby, stumpy

کوتاه و پهن (صفت)
stumpy

انگلیسی به انگلیسی

• full of stumps; short and thick, stocky, dumpy
stumpy things are short and thick.

پیشنهاد کاربران

بپرس