اسم ( noun )
•  (1) تعریف: a base of a tree that is left standing after the tree has been cut down.
- After the loggers came through, only stumps of the trees were left.
 [ترجمه گرگ تنها] بعد از اینکه چوب بر ها رفتند فقط کنده ی درخت ها مانده بود| 
 [ترجمه گوگل] پس از عبور چوببرها، فقط کندههایی از درختان باقی مانده بود[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه چوب برها تمام شد، فقط کنده درخت باقی مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: a part remaining after the rest has been broken, cut off, or consumed; stub.
• مترادف: butt, stub
• مشابه: end, remainder, remnant
• مترادف: butt, stub
• مشابه: end, remainder, remnant
- He came back from the war with a stump of an arm.
 [ترجمه گوگل] با یک کنده از جنگ برگشت
[ترجمه ترگمان] از جنگ با یک دست یک دست از جنگ برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از جنگ با یک دست یک دست از جنگ برگشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He put out the stump of his cigar in the ashtray.
 [ترجمه رنا پردیس] او سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد.| 
 [ترجمه پارسا] او ته سیگار خود را در زیر سیگار ی خاموش نمود| 
 [ترجمه مهسا] او زیر سیگاری اش را در آورد و سیگار خود را در آن خاموش کرد| 
 [ترجمه پرهام] او ته سیگارش را با زیر سیگاری خاموش کرد| 
 [ترجمه گوگل] کنده سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد[ترجمه ترگمان] سیگارش را در زیر سیگاری درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: the sound made by, or as though by, a wooden leg hitting the floor; heavy footstep.
• مشابه: clump, clunk, plod, thud, thump, tramp, tread
• مشابه: clump, clunk, plod, thud, thump, tramp, tread
- We could hear the loud stumps through the floor.
 [ترجمه گوگل] ما می توانستیم صدای بیخ گوش را از روی زمین بشنویم
[ترجمه ترگمان] می توانستیم کنده های بلند را از کف اتاق بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می توانستیم کنده های بلند را از کف اتاق بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (4) تعریف: a figurative platform for political speeches.
• مشابه: hustings, platform, pulpit, soapbox
• مشابه: hustings, platform, pulpit, soapbox
- The candidates are on the stump from now until election day.
 [ترجمه گوگل] نامزدها از هم اکنون تا روز انتخابات در بیخ و بن هستند
[ترجمه ترگمان] نامزدها اکنون از زمان انتخابات تا روز انتخابات در حال راه رفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نامزدها اکنون از زمان انتخابات تا روز انتخابات در حال راه رفتن هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stumps, stumping, stumped
حالات: stumps, stumping, stumped
•  (1) تعریف: to baffle or cause to be at a loss.
• مترادف: baffle, puzzle
• مشابه: bewilder, confound, mystify, nonplus, perplex, stick, stymie
• مترادف: baffle, puzzle
• مشابه: bewilder, confound, mystify, nonplus, perplex, stick, stymie
- The question about foreign policy momentarily stumped the candidate.
 [ترجمه گوگل] سوال در مورد سیاست خارجی یک لحظه نامزد را سرگردان کرد
[ترجمه ترگمان] سوال در مورد سیاست خارجی به طور موقت کاندیدای مورد نظر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سوال در مورد سیاست خارجی به طور موقت کاندیدای مورد نظر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: to cut down or wear out to a stump.
• مشابه: hew, truncate
• مشابه: hew, truncate
•  (3) تعریف: to remove tree stumps from.
•  (4) تعریف: to make campaign speeches in (a district or other political area).
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stumper (n.)
مشتقات: stumper (n.)
•  (1) تعریف: to walk with a heavy gait or a wooden leg.
• مترادف: clomp, clump, thump
• مشابه: barnstorm, campaign, lumber, plod, trudge, whistle-stop
• مترادف: clomp, clump, thump
• مشابه: barnstorm, campaign, lumber, plod, trudge, whistle-stop
•  (2) تعریف: to make political speeches during a campaign.