1. There's hardly any stuffing left in the sofa.
[ترجمه گوگل]تقریباً چیزی در مبل باقی نمانده است
[ترجمه ترگمان]به ندرت کسی در کاناپه باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Use extra stuffing to make the cushions firmer.
[ترجمه گوگل]برای سفت شدن کوسن ها از مواد اضافه استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]از stuffing اضافی برای محکم تر کردن cushions استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Her illness has really knocked the stuffing out of her.
[ترجمه گوگل]بیماری او واقعاً او را از بین برده است
[ترجمه ترگمان] بیماری اون واقعا the رو از بدنش در آورده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The kids have been stuffing themselves with candy.
[ترجمه گوگل]بچه ها خودشان را با آب نبات پر کرده اند
[ترجمه ترگمان] بچه ها خودشون رو با شکلات پر کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. He flung the door open and caught them stuffing a document back into a briefcase.
[ترجمه گوگل]او در را باز کرد و آنها را گرفتار کرد که یک سند را در کیف قرار می دهند
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و آن ها را در یک کیف در کیف فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The muggers really kicked the stuffing out of him.
[ترجمه گوگل]دزدان واقعاً مواد را از او بیرون کردند
[ترجمه ترگمان] The واقعا the رو از بدنش بیرون انداختن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He sat at the table stuffing himself.
[ترجمه گوگل]پشت میز نشست و خودش را پر کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را در کنار میز جمع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She sat stuffing herself with cake.
[ترجمه گوگل]او نشسته بود و خودش را با کیک پر می کرد
[ترجمه ترگمان]نشست و خود را با کیک مشغول کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We had a chicken and stuffing, and new potatoes from the garden.
[ترجمه گوگل]ما یک مرغ و قیمه و سیب زمینی های جدید از باغ داشتیم
[ترجمه ترگمان]ما یک مرغ و غذا و سیب زمینی تازه از باغچه داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He still stood behind his cash register stuffing his mouth with popcorn.
[ترجمه گوگل]او هنوز پشت صندوقش ایستاده بود و دهانش را با پاپ کورن پر می کرد
[ترجمه ترگمان]او هنوز پشت صندوق پولش ایستاده بود و دهانش را با ذرت بو داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He got a job stuffing envelopes at the campaign headquarters.
[ترجمه گوگل]او در ستاد انتخاباتی کاری پیدا کرد که پاکت ها را پر کند
[ترجمه ترگمان]او در ستاد انتخاباتی پاکت های پلاستیکی به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. She's always stuffing her gob with food.
[ترجمه گوگل]او همیشه لقمه اش را با غذا پر می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه غذا را با غذا مخلوط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. She sat stuffing herself with biscuits.
[ترجمه گوگل]او نشسته بود و خودش را با بیسکویت پر می کرد
[ترجمه ترگمان]او در حالی که خود را با بیسکویت می گذراند، نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I've been stuffing my face all morning.