عبارت **"stuffed to the gills"** یا به شکل مشابه **"stuff to the gills"** یک اصطلاح عامیانه انگلیسی است که به معنای **کاملاً پر بودن، لبریز بودن یا غرق شدن در چیزی** است.
- این عبارت به طور تصویری اشاره دارد به پر شدن چیزی تا جایی که دیگر جایی برای اضافه شدن باقی نماند، مانند ماهی ای که تا بالای آبشش هایش ( gills ) پر شده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
- معمولاً برای توصیف احساس سیری زیاد بعد از خوردن مقدار زیادی غذا به کار می رود.
- همچنین به طور کلی می تواند برای هر چیزی به کار رود که کاملاً پر یا شلوغ باشد، مثلاً یک مکان، برنامه کاری، ذهن یا هر وضعیت دیگری که ظرفیتش پر شده باشد.
- - -
## مثال ها
- After that big meal, I was stuffed to the gills and couldn’t eat another bite.
بعد از آن غذای سنگین، آنقدر سیر شدم که دیگر نمی توانستم حتی یک لقمه بخورم.
- The restaurant was packed to the gills with customers last night.
دیشب رستوران تا سر حد ظرفیت پر از مشتری بود.
- My schedule is stuffed to the gills with meetings this week.
برنامه کاری ام این هفته کاملاً پر از جلسات است.
- She was stuffed to the gills with ideas for her new project.
ذهنش پر از ایده های جدید برای پروژه اش بود.
- - -
## معادل های فارسی پیشنهادی
- لبریز شدن
- کاملاً پر شدن
- تا سر حد ظرفیت پر بودن
- غرق شدن در چیزی ( کار، فکر، غذا و غیره )
- این عبارت به طور تصویری اشاره دارد به پر شدن چیزی تا جایی که دیگر جایی برای اضافه شدن باقی نماند، مانند ماهی ای که تا بالای آبشش هایش ( gills ) پر شده باشد.
... [مشاهده متن کامل]
- معمولاً برای توصیف احساس سیری زیاد بعد از خوردن مقدار زیادی غذا به کار می رود.
- همچنین به طور کلی می تواند برای هر چیزی به کار رود که کاملاً پر یا شلوغ باشد، مثلاً یک مکان، برنامه کاری، ذهن یا هر وضعیت دیگری که ظرفیتش پر شده باشد.
- - -
## مثال ها
بعد از آن غذای سنگین، آنقدر سیر شدم که دیگر نمی توانستم حتی یک لقمه بخورم.
دیشب رستوران تا سر حد ظرفیت پر از مشتری بود.
برنامه کاری ام این هفته کاملاً پر از جلسات است.
ذهنش پر از ایده های جدید برای پروژه اش بود.
- - -
## معادل های فارسی پیشنهادی
- لبریز شدن
- کاملاً پر شدن
- تا سر حد ظرفیت پر بودن
- غرق شدن در چیزی ( کار، فکر، غذا و غیره )