اسم ( noun )
حالات: studies
حالات: studies
• (1) تعریف: the act or process of using the mind to gain knowledge.
• مترادف: education, learning
• مترادف: education, learning
- After weeks of study, she finally felt ready to take the exam.
[ترجمه منصور] پس از هفته ها مطالعه، بلاخره آمادگی امتحان دادن رو بدست آورد.|
[ترجمه گوگل] پس از هفتهها مطالعه، بالاخره احساس کرد که برای امتحان آماده است[ترجمه ترگمان] پس از هفته ها تحصیل، سرانجام خود را برای امتحان امتحان آماده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a branch of knowledge; subject.
• مترادف: area, field, subject
• مشابه: science
• مترادف: area, field, subject
• مشابه: science
- the study of medicine
• (3) تعریف: (pl.) one's own acquisition of knowledge.
- She does well in her studies.
[ترجمه گوگل] او در مطالعاتش خوب عمل می کند
[ترجمه ترگمان] او در مطالعات خود به خوبی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در مطالعات خود به خوبی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a detailed investigation.
• مترادف: examination, investigation
• مشابه: canvass, scrutiny
• مترادف: examination, investigation
• مشابه: canvass, scrutiny
- The professor did a study of rural poverty.
[ترجمه گوگل] استاد مطالعه ای در مورد فقر روستایی انجام داد
[ترجمه ترگمان] استاد مطالعه فقر روستایی را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] استاد مطالعه فقر روستایی را انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a written account of such an investigation.
• مترادف: analysis, report
• مترادف: analysis, report
- A new study on the effects of smoking was published.
[ترجمه گوگل] مطالعه جدیدی در مورد اثرات سیگار منتشر شد
[ترجمه ترگمان] مطالعه جدیدی بر روی اثرات سیگار منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مطالعه جدیدی بر روی اثرات سیگار منتشر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a room set aside for reading and studying.
• مترادف: reading room
• مترادف: reading room
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: studies, studying, studied
حالات: studies, studying, studied
• (1) تعریف: to apply oneself to gaining knowledge or skill.
• مشابه: cram, educate oneself, learn, read, school oneself
• مشابه: cram, educate oneself, learn, read, school oneself
• (2) تعریف: to reflect; ponder.
• مترادف: cogitate, contemplate, meditate, mull, ponder, reflect, ruminate
• مشابه: brood, cerebrate, consider, think
• مترادف: cogitate, contemplate, meditate, mull, ponder, reflect, ruminate
• مشابه: brood, cerebrate, consider, think
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1) تعریف: to apply oneself to gaining knowledge or skill in.
• مترادف: take
• مشابه: learn
• مترادف: take
• مشابه: learn
- He is studying art.
[ترجمه گوگل] او هنر می خواند
[ترجمه ترگمان] او در حال تحصیل هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در حال تحصیل هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to examine in detail.
• مترادف: analyze, con, examine, peruse, scrutinize
• مشابه: dissect, inspect, investigate, look over, pore over, read, review, scan, survey
• مترادف: analyze, con, examine, peruse, scrutinize
• مشابه: dissect, inspect, investigate, look over, pore over, read, review, scan, survey
- They will study our report.
[ترجمه Mehdi yasmi] آنها گزارشمان را مطالعه خواهند کرد|
[ترجمه گوگل] آنها گزارش ما را مطالعه خواهند کرد[ترجمه ترگمان] آن ها گزارش ما را مطالعه خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to think through clearly; contemplate.
• مترادف: chew over, consider, contemplate, ponder, reflect on, ruminate
• مشابه: cogitate, deliberate, explore, mull over, weigh
• مترادف: chew over, consider, contemplate, ponder, reflect on, ruminate
• مشابه: cogitate, deliberate, explore, mull over, weigh
• (4) تعریف: to commit to memory; learn.
• مترادف: con, learn, memorize
• مشابه: cram, internalize
• مترادف: con, learn, memorize
• مشابه: cram, internalize
- She studied her lines for the next scene.
[ترجمه گوگل] او خطوط خود را برای صحنه بعدی مطالعه کرد
[ترجمه ترگمان] او برای صحنه بعدی خطوط خود را مطالعه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او برای صحنه بعدی خطوط خود را مطالعه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید