stuck in a rut

پیشنهاد کاربران

در یک دور باطل گیر کردن
انجام دادن کار تکراری
دچار روزمرگی شدن
توی چرخه گیر افتادن
to be in a boring job that is hard to leave
دچار روزمرگی و کاری تکراری شدن
( گیر ) افتادن در چاله
در یک موقعیت خسته کننده بدون هیچ امیدی برای هیجان یا آینده کاری ، حالت زندگی یا کار بدون تغییر
در جا زدن در کاری یا کار فرسایشی و یکنواخت هروز انجام دادن .
در یک روال خسته کننده گیر افتادن و همان کارهای قدیمی را انجام دادن
دچار روزمرگی شدن
در گیر چرخه ی یکنواخت زندگی بودن
همیشه در کار یکنواخت گیر کردن

بپرس