stuck in

انگلیسی به انگلیسی

• embedded, inserted

پیشنهاد کاربران

اسیر چیزی شدن
adjective :
گرفتار شده در . . . . .
گیر کرده در . . . . . . .
به دردسر افتاده در . . . . .
به مشکل برخورده . . . . . .

Stuck in به معنای در گیر شدن یا گیر افتادن است
برای مثال: I was stuck in traffic
من در ترافیک گیر کردم

که در آن گیر کرده بود
گرفتار، درمانده، گیرافتاده
stuck in repetition: گرفتار تکرار

بپرس