struggle with

پیشنهاد کاربران

Deal with
سروکله زدن با
کلنجار رفتن با
درگیر بودن با
دست و پنجه نرم کردن با
سروکار داشتن با
I'm struggling with this problem
I'm dealing with this problem
دارم با این مشکل کلنجار میرم. درگیرم باهاش. دست و پنجه نرم میکنم باهاش
دست وپنجه نرم کردن با، مقابله کردن با
کلنجار رفتن با
ستیزه
گلاویز شدن
درگیر شدن
مثلا من با فهم فلان مساله درگیرم. یا درگیر پیامدهای فلان تصمیم هستم. یا با لاستیک پنچر شده دست و پنچه نرم میکنم. . . وقتی با with میاد چنین معناهایی داره معمولا.
have a difficult time
مشکل داشتن با
دست و پنجه نرم کردن با
در کشمکش بودن با
مبارزه کردن با
درگیر بودن با
Have hard time
مبارزه کردن
مبارزه/ تلاش/ تقلا کردن
to fight or battle with someone or something

بپرس