دست وپنجه نرم کردن با، مقابله کردن با
کلنجار رفتن با
ستیزه
گلاویز شدن
درگیر شدن
مثلا من با فهم فلان مساله درگیرم. یا درگیر پیامدهای فلان تصمیم هستم. یا با لاستیک پنچر شده دست و پنچه نرم میکنم. . . وقتی با with میاد چنین معناهایی داره معمولا.
گلاویز شدن
درگیر شدن
مثلا من با فهم فلان مساله درگیرم. یا درگیر پیامدهای فلان تصمیم هستم. یا با لاستیک پنچر شده دست و پنچه نرم میکنم. . . وقتی با with میاد چنین معناهایی داره معمولا.
مشکل داشتن با
دست و پنجه نرم کردن با
در کشمکش بودن با
مبارزه کردن با
درگیر بودن با
در کشمکش بودن با
مبارزه کردن با
درگیر بودن با
مبارزه کردن
مبارزه/ تلاش/ تقلا کردن
to fight or battle with someone or something