صفت ( adjective )
حالات: stronger, strongest
حالات: stronger, strongest
• (1) تعریف: having or showing great physical power or strength.
• مترادف: forceful, mighty, powerful, puissant, sturdy, vigorous
• متضاد: delicate, feeble, flimsy, frail, puny, sickly, weak, weakly
• مشابه: athletic, beefy, brawny, buxom, drastic, firm, hefty, herculean, husky, lusty, muscular, potent, robust, sinewy, solid, stalwart, stout, strapping
• مترادف: forceful, mighty, powerful, puissant, sturdy, vigorous
• متضاد: delicate, feeble, flimsy, frail, puny, sickly, weak, weakly
• مشابه: athletic, beefy, brawny, buxom, drastic, firm, hefty, herculean, husky, lusty, muscular, potent, robust, sinewy, solid, stalwart, stout, strapping
- Our athletes are strong and ready to compete.
[ترجمه گوگل] ورزشکاران ما قوی هستند و آماده رقابت هستند
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران ما قوی هستند و آماده رقابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران ما قوی هستند و آماده رقابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not easy to break or harm.
• متضاد: delicate, fragile, vulnerable
• مشابه: durable, sturdy, tough
• متضاد: delicate, fragile, vulnerable
• مشابه: durable, sturdy, tough
- She has strong bones.
[ترجمه آنا] او استخوانهای قوی و محکمی دارد💪|
[ترجمه سانی.بی تی اس] اون خانم استخوان های قوی و محکمی دارد|
[ترجمه Helen] او ( اشاره به جنس مونث - دختر ) استخوان های محکم و قوی دارد .|
[ترجمه Sarina] ان دختر استخوان های خیلی قوی دارد|
[ترجمه R.Q] او ( مونث ) استخوان های قوی ای دارد.|
[ترجمه گوگل] او استخوان های قوی دارد[ترجمه ترگمان] او استخوان محکمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: characterized by power of mind or character.
• مترادف: determined, firm, resolute, strong-minded, strong-willed, tough
• متضاد: cowardly, spineless, weak, wishy-washy
• مشابه: courageous, dauntless, doughty, gritty, gutsy, hardy, plucky, spunky, steadfast, stern, stout-hearted, tenacious, uncompromising
• مترادف: determined, firm, resolute, strong-minded, strong-willed, tough
• متضاد: cowardly, spineless, weak, wishy-washy
• مشابه: courageous, dauntless, doughty, gritty, gutsy, hardy, plucky, spunky, steadfast, stern, stout-hearted, tenacious, uncompromising
- She was a strong woman who managed the company with both firmness and compassion.
[ترجمه گوگل] او زنی قوی بود که شرکت را با استحکام و دلسوزی اداره می کرد
[ترجمه ترگمان] او زنی قوی بود که شرکت را با هر دو ثبات و شفقت اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او زنی قوی بود که شرکت را با هر دو ثبات و شفقت اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: showing competence or excellence in a given field.
• مترادف: able, adept, competent, excellent, good, superior, talented
• متضاد: weak
• مشابه: capable, proficient, qualified, skilled, solid
• مترادف: able, adept, competent, excellent, good, superior, talented
• متضاد: weak
• مشابه: capable, proficient, qualified, skilled, solid
- He was particularly strong in English.
[ترجمه گوگل] او به ویژه در زبان انگلیسی قوی بود
[ترجمه ترگمان] او به طور خاص به زبان انگلیسی قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به طور خاص به زبان انگلیسی قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: influential; effective.
• مترادف: compelling, effective, forceful, great, influential, potent
• متضاد: ineffective, ineffectual, weak
• مشابه: authoritative, charismatic, dynamic, powerful
• مترادف: compelling, effective, forceful, great, influential, potent
• متضاد: ineffective, ineffectual, weak
• مشابه: authoritative, charismatic, dynamic, powerful
- He is a strong leader and will no doubt go far in politics.
[ترجمه گوگل] او رهبر قدرتمندی است و بدون شک در عرصه سیاست بسیار پیشرفت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او یک رهبر قوی است و بدون شک در سیاست دوری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک رهبر قوی است و بدون شک در سیاست دوری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a strong speaker who really knows how to hold an audience.
[ترجمه گوگل] او یک سخنران قوی است که واقعاً می داند چگونه مخاطب را نگه دارد
[ترجمه ترگمان] او یک سخنگوی قوی است که واقعا می داند چطور شنونده را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او یک سخنگوی قوی است که واقعا می داند چطور شنونده را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: showing great movement, force, or energy.
• مترادف: forceful, powerful, vigorous
• متضاد: sickly, soft, weak
• مشابه: arduous, brisk, drastic, dynamic, energetic, fierce, high, intense, mighty, pointed, robust, severe, tremendous, vehement, violent
• مترادف: forceful, powerful, vigorous
• متضاد: sickly, soft, weak
• مشابه: arduous, brisk, drastic, dynamic, energetic, fierce, high, intense, mighty, pointed, robust, severe, tremendous, vehement, violent
- A strong wind blew part of the old roof off.
[ترجمه گوگل] باد شدید بخشی از سقف قدیمی را منفجر کرد
[ترجمه ترگمان] باد تندی می وزید و قسمتی از بام قدیمی را خاموش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باد تندی می وزید و قسمتی از بام قدیمی را خاموش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: having a certain number.
- They were five hundred strong.
[ترجمه گوگل] آنها پانصد نیرو داشتند
[ترجمه ترگمان] پانصد تن قوی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پانصد تن قوی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: persuasive; compelling.
• مترادف: cogent, compelling, persuasive, potent
• متضاد: flimsy, tenuous, weak
• مشابه: conclusive, eloquent, forcible, irresistible, sound
• مترادف: cogent, compelling, persuasive, potent
• متضاد: flimsy, tenuous, weak
• مشابه: conclusive, eloquent, forcible, irresistible, sound
- The doctor gave her strong reasons for quitting.
[ترجمه گوگل] دکتر دلایل محکمی برای ترک سیگار به او ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] دکتر دلایل محکمی برای استعفا دادن به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر دلایل محکمی برای استعفا دادن به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (9) تعریف: marked by clear convictions; fervent.
• مترادف: ardent, deep, fervent, fervid, intense, staunch
• مشابه: devoted, die-hard, dyed-in-the-wool, earnest, faithful, fanatical, gung-ho, loyal, passionate, rabid, sedulous, true-blue, zealous
• مترادف: ardent, deep, fervent, fervid, intense, staunch
• مشابه: devoted, die-hard, dyed-in-the-wool, earnest, faithful, fanatical, gung-ho, loyal, passionate, rabid, sedulous, true-blue, zealous
- After the tragedy, he was sustained by his strong faith.
[ترجمه گوگل] پس از این فاجعه، ایمان قوی خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از آن فاجعه، ایمان قوی او را متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از آن فاجعه، ایمان قوی او را متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (10) تعریف: intense.
• مترادف: bright, intense, keen, vivid
• متضاد: faint, mild, soft, weak
• مشابه: bold, brilliant, glowing, stout
• مترادف: bright, intense, keen, vivid
• متضاد: faint, mild, soft, weak
• مشابه: bold, brilliant, glowing, stout
- The light gave off a strong red glow.
[ترجمه گوگل] نور یک درخشش قرمز قوی می داد
[ترجمه ترگمان] نور سرخی تندی به او بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نور سرخی تندی به او بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This soap has a very strong scent.
[ترجمه گوگل] این صابون رایحه بسیار قوی دارد
[ترجمه ترگمان] این صابون یه عطر خیلی قوی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این صابون یه عطر خیلی قوی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (11) تعریف: containing a large percentage of alcohol.
• مترادف: heady, stiff
• متضاد: nonalcoholic
• مشابه: alcoholic, concentrated, potent, powerful, stout, straight
• مترادف: heady, stiff
• متضاد: nonalcoholic
• مشابه: alcoholic, concentrated, potent, powerful, stout, straight
- Whiskey is a strong drink.
[ترجمه پینار پنیری] ویسکی یک نوشیدنی خاص است|
[ترجمه گوگل] ویسکی یک نوشیدنی قوی است[ترجمه ترگمان] ویسکی یک نوشیدنی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (12) تعریف: having an unpleasant or powerful taste or smell.
• مترادف: pungent, robust, sharp
• متضاد: delicate, mild, weak
• مشابه: acrid, concentrated, flavorful, gamy, malodorous, odoriferous, piquant, potent, putrid, rank, smelly, stout, tangy, tasty
• مترادف: pungent, robust, sharp
• متضاد: delicate, mild, weak
• مشابه: acrid, concentrated, flavorful, gamy, malodorous, odoriferous, piquant, potent, putrid, rank, smelly, stout, tangy, tasty
- She likes strong cheese, but her husband thinks it's awful.
[ترجمه گوگل] او پنیر قوی دوست دارد، اما شوهرش فکر می کند که این افتضاح است
[ترجمه ترگمان] او پنیر قوی دوست دارد، اما شوهرش فکر می کند که خیلی بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پنیر قوی دوست دارد، اما شوهرش فکر می کند که خیلی بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: stronger, strongest
مشتقات: strongish (adj.), strongly (adv.), strongness (n.)
حالات: stronger, strongest
مشتقات: strongish (adj.), strongly (adv.), strongness (n.)
• : تعریف: in a strong or forceful manner; strongly.
• مترادف: forcefully, powerfully
• مشابه: dynamically
• مترادف: forcefully, powerfully
• مشابه: dynamically
- She ran strong in the race.
[ترجمه گوگل] او با قدرت در مسابقه دوید
[ترجمه ترگمان] اون توی مسابقه قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون توی مسابقه قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید