strong

/ˈstrɒŋ//strɒŋ/

معنی: فراوان، سخت، محکم، فربه، قوی، پر زور، نیرومند، پر مایه، مستحکم، پرصلابت، خوش بنیه، مقتدر، پر نیرو
معانی دیگر: قوی پنجه، تهمتن، زورمند، پرتوان، پهلوان، شدید، ستهم، زیاد، استوار، پابرجا، ستوان، استوان، پایدار، قرص و محکم، راسخ، دو آتشه، پروپاقرص، افراطی، (خوراک یا بو یا طعم و غیره) قوی، زوردار، مایه دار، تند، سیر، غلیظ، سالم، تندرست، خوش بینه، پرطاقت، سرپا، پرقدرت، توانمند، (آوا شناسی) مشدد، موکد، (فعل) بی قاعده (مثلا: drive و drove و driven - در برابر فعل با قاعده مانند: walk و walked)، دارای تعداد ذکر شده، - نفره، - نفری، قاطع، مستدل، با برهان، بافرنود، قانع کننده، قویا، به شدت، تهم وار، (سهام یا بازار سهام) رو به ترقی، رو به رونق، (قیمت) رو به افزایش، (شیمی) دارای یون بسیار (مانند برخی بازها و اسیدها)، پریون

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stronger, strongest
(1) تعریف: having or showing great physical power or strength.
مترادف: forceful, mighty, powerful, puissant, sturdy, vigorous
متضاد: delicate, feeble, flimsy, frail, puny, sickly, weak, weakly
مشابه: athletic, beefy, brawny, buxom, drastic, firm, hefty, herculean, husky, lusty, muscular, potent, robust, sinewy, solid, stalwart, stout, strapping

- Our athletes are strong and ready to compete.
[ترجمه گوگل] ورزشکاران ما قوی هستند و آماده رقابت هستند
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران ما قوی هستند و آماده رقابت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not easy to break or harm.
متضاد: delicate, fragile, vulnerable
مشابه: durable, sturdy, tough

- She has strong bones.
[ترجمه آنا] او استخوانهای قوی و محکمی دارد💪
|
[ترجمه سانی.بی تی اس] اون خانم استخوان های قوی و محکمی دارد
|
[ترجمه Helen] او ( اشاره به جنس مونث - دختر ) استخوان های محکم و قوی دارد .
|
[ترجمه Sarina] ان دختر استخوان های خیلی قوی دارد
|
[ترجمه R.Q] او ( مونث ) استخوان های قوی ای دارد.
|
[ترجمه گوگل] او استخوان های قوی دارد
[ترجمه ترگمان] او استخوان محکمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: characterized by power of mind or character.
مترادف: determined, firm, resolute, strong-minded, strong-willed, tough
متضاد: cowardly, spineless, weak, wishy-washy
مشابه: courageous, dauntless, doughty, gritty, gutsy, hardy, plucky, spunky, steadfast, stern, stout-hearted, tenacious, uncompromising

- She was a strong woman who managed the company with both firmness and compassion.
[ترجمه گوگل] او زنی قوی بود که شرکت را با استحکام و دلسوزی اداره می کرد
[ترجمه ترگمان] او زنی قوی بود که شرکت را با هر دو ثبات و شفقت اداره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: showing competence or excellence in a given field.
مترادف: able, adept, competent, excellent, good, superior, talented
متضاد: weak
مشابه: capable, proficient, qualified, skilled, solid

- He was particularly strong in English.
[ترجمه گوگل] او به ویژه در زبان انگلیسی قوی بود
[ترجمه ترگمان] او به طور خاص به زبان انگلیسی قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: influential; effective.
مترادف: compelling, effective, forceful, great, influential, potent
متضاد: ineffective, ineffectual, weak
مشابه: authoritative, charismatic, dynamic, powerful

- He is a strong leader and will no doubt go far in politics.
[ترجمه گوگل] او رهبر قدرتمندی است و بدون شک در عرصه سیاست بسیار پیشرفت خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] او یک رهبر قوی است و بدون شک در سیاست دوری خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She is a strong speaker who really knows how to hold an audience.
[ترجمه گوگل] او یک سخنران قوی است که واقعاً می داند چگونه مخاطب را نگه دارد
[ترجمه ترگمان] او یک سخنگوی قوی است که واقعا می داند چطور شنونده را نگه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: showing great movement, force, or energy.
مترادف: forceful, powerful, vigorous
متضاد: sickly, soft, weak
مشابه: arduous, brisk, drastic, dynamic, energetic, fierce, high, intense, mighty, pointed, robust, severe, tremendous, vehement, violent

- A strong wind blew part of the old roof off.
[ترجمه گوگل] باد شدید بخشی از سقف قدیمی را منفجر کرد
[ترجمه ترگمان] باد تندی می وزید و قسمتی از بام قدیمی را خاموش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: having a certain number.

- They were five hundred strong.
[ترجمه گوگل] آنها پانصد نیرو داشتند
[ترجمه ترگمان] پانصد تن قوی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(8) تعریف: persuasive; compelling.
مترادف: cogent, compelling, persuasive, potent
متضاد: flimsy, tenuous, weak
مشابه: conclusive, eloquent, forcible, irresistible, sound

- The doctor gave her strong reasons for quitting.
[ترجمه گوگل] دکتر دلایل محکمی برای ترک سیگار به او ارائه کرد
[ترجمه ترگمان] دکتر دلایل محکمی برای استعفا دادن به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(9) تعریف: marked by clear convictions; fervent.
مترادف: ardent, deep, fervent, fervid, intense, staunch
مشابه: devoted, die-hard, dyed-in-the-wool, earnest, faithful, fanatical, gung-ho, loyal, passionate, rabid, sedulous, true-blue, zealous

- After the tragedy, he was sustained by his strong faith.
[ترجمه گوگل] پس از این فاجعه، ایمان قوی خود را حفظ کرد
[ترجمه ترگمان] بعد از آن فاجعه، ایمان قوی او را متحمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(10) تعریف: intense.
مترادف: bright, intense, keen, vivid
متضاد: faint, mild, soft, weak
مشابه: bold, brilliant, glowing, stout

- The light gave off a strong red glow.
[ترجمه گوگل] نور یک درخشش قرمز قوی می داد
[ترجمه ترگمان] نور سرخی تندی به او بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This soap has a very strong scent.
[ترجمه گوگل] این صابون رایحه بسیار قوی دارد
[ترجمه ترگمان] این صابون یه عطر خیلی قوی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(11) تعریف: containing a large percentage of alcohol.
مترادف: heady, stiff
متضاد: nonalcoholic
مشابه: alcoholic, concentrated, potent, powerful, stout, straight

- Whiskey is a strong drink.
[ترجمه پینار پنیری] ویسکی یک نوشیدنی خاص است
|
[ترجمه گوگل] ویسکی یک نوشیدنی قوی است
[ترجمه ترگمان] ویسکی یک نوشیدنی قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(12) تعریف: having an unpleasant or powerful taste or smell.
مترادف: pungent, robust, sharp
متضاد: delicate, mild, weak
مشابه: acrid, concentrated, flavorful, gamy, malodorous, odoriferous, piquant, potent, putrid, rank, smelly, stout, tangy, tasty

- She likes strong cheese, but her husband thinks it's awful.
[ترجمه گوگل] او پنیر قوی دوست دارد، اما شوهرش فکر می کند که این افتضاح است
[ترجمه ترگمان] او پنیر قوی دوست دارد، اما شوهرش فکر می کند که خیلی بد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
حالات: stronger, strongest
مشتقات: strongish (adj.), strongly (adv.), strongness (n.)
• : تعریف: in a strong or forceful manner; strongly.
مترادف: forcefully, powerfully
مشابه: dynamically

- She ran strong in the race.
[ترجمه گوگل] او با قدرت در مسابقه دوید
[ترجمه ترگمان] اون توی مسابقه قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. strong antislavery sentiments
تمایلات ضد بردگی قوی

2. strong as a bull
زورمند مثل گاو نر

3. strong beer
آبجو قوی

4. strong belief
ایمان راسخ

5. strong coffee
قهوه ی قوی

6. strong drinks intoxicate a person quickly
مشروب های قوی زود انسان را مست می کند.

7. strong furniture
مبل محکم

8. strong light
نور شدید

9. strong muscles
عضلات نیرومند

10. strong reasons
دلائل قانع کننده

11. strong resemblance
شباهت زیاد

12. strong tobacco
توتون قوی (پرنیکوتین)

13. strong words
کلمات تند

14. a strong army
ارتش نیرومند

15. a strong bank
یک بانک پابرجا

16. a strong cheese
پنیر تند

17. a strong color
رنگ سیر

18. a strong constitution
مزاج سالم

19. a strong custom
یک سنت پابرجا

20. a strong dislike
تنفر شدید

21. a strong drink
مشروب قوی (پر الکل)

22. a strong flavor
مزه ی تند

23. a strong fortress
دژ مستحکم

24. a strong heart
قلب سالم

25. a strong inclination toward music
گرایش زیاد به موسیقی

26. a strong kick
لگد محکم

27. a strong leader emerged
رهبر نیرومندی پا پیش گذاشت.

28. a strong lens
عدسی قوی

29. a strong light
نور قوی

30. a strong military position
موضع نظامی مستحکم

31. a strong puff of wind blew the paper away
وزش تند باد کاغذ را برد.

32. a strong pulse
نبض تند

33. a strong reaction in stock prices
افزایش شدید قیمت سهام

34. a strong republican
جمهوریخواه پروپا قرص

35. a strong ruler
حکمران مقتدر

36. a strong smell
بوی تند

37. a strong stress
تاکید (یا تکیه ی) شدید

38. a strong syllable
هجای مشدد

39. a strong thrust with a spear
ضربه ی ستهم با یک نیزه

40. a strong wind
باد تند (قوی)

41. a strong wind plucked the sails to bits
یک باد نیرومند بادبانها را از هم درید.

42. a strong wind scattered the clouds
باد شدیدی ابرها را پراکنده کرد.

43. a strong wind scurried the dry leaves
یک باد قوی برگ های خشک را پراکنده کرد.

44. constitutionally strong
از لحاظ جسمانی قوی (بودن)

45. his strong sexual attraction for corpses was a kind of perversion
میل شدید جنسی او نسبت به اجساد نوعی کژراهی جنسی بود.

46. one strong drink lubricated his tongue
یک مشروب قوی زبان او را باز کرد.

47. taking strong measures
دست به اقدامات قاطع زدن

48. the strong smell that pervades most public bathrooms
بوی تندی که اکثر مستراح های عمومی را فراگرفته است

49. two strong men rained punches on him
دو مرد قوی او را مشت باران کردند.

50. someone's strong (or strongest) suit
صفت بارز،ویژگی برجسته،نقطه ی قدرت

51. she has strong views on raising children
در مورد بارآوردن بچه عقاید افراطی دارد.

52. we offered strong opposition to the advance of the enemy
ما در مقابل پیشرفت دشمن سخت مقاومت کردیم.

53. a man of strong build
مردی با هیکل نیرومند

54. a man of strong constitution
مرد قوی بنیه

55. a man of strong moral fiber
مردی که ساختار اخلاقی او محکم است

56. a reformer with strong leanings toward socialism
آدمی اصلاح طلب با گرایش قوی نسبت به سوسیالیسم

57. a wind blowing strong from the north
بادی که از سمت شمال به شدت می وزد

58. an intolerance of strong light
تاب ناوری نسبت به نور شدید

59. he established a strong centralized state
او دولت مرکزی نیرومندی را بنیان نهاد.

60. he had a strong will to succeed
سخت مصمم بود که موفق بشود.

61. no country is strong enough to gainsay us
هیچ کشوری آنقدر نیرومند نیست که با ما مخالفت کند.

62. rameen is a strong boy
رامین پسر پرزوری است.

63. she developed a strong attachment to mohsen
او نسبت به محسن دلبستگی شدیدی پیدا کرد.

64. she had a strong leaning toward medicine
او میل زیادی به رشته ی پزشکی داشت.

65. the wind was strong and the sailboat kept heeling to the left
باد قوی بود و قایق بادبانی مرتبا به چپ خم می شد.

66. we need a strong modern army
ما به یک ارتش نیرومند نوین نیاز داریم.

67. a chain is as strong as its weakest link
استحکام هر زنجیر به اندازه ی استحکام سست ترین حلقه ی آن است.

68. family bonds are very strong in iran
در ایران پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است.

69. he is not that strong
او آنقدر قوی نیست.

70. the forecast calls for strong winds and snow
پیش بینی هواشناسی از باد شدید و برف خبر می دهد.

مترادف ها

فراوان (صفت)
many, plenty, large, abundant, great, plentiful, numerous, manifold, strong, plural, affluent, voluminous, ample, bounteous, exuberant, profuse, copious, fulsome, multiple, prolific, umpteen, massed

سخت (صفت)
firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

فربه (صفت)
hard, serious, strong, fat, heavy, pursy, plump, beefy, corpulent, tubby, obese, fleshy

قوی (صفت)
mighty, hard, solid, valid, drastic, keen, strong, fierce, heavy, formidable, stark, bouncing, brawny, stalwart, boisterous, forcible, powerful, potent, intense, violent, buxom, vigorous, hefty, stocky, forceful, lusty, high-powered, high-pressure, irresistible, stoutish, towering, two-handed, walloping

پر زور (صفت)
strong, brawny, powerful, potent

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

پر مایه (صفت)
stiff, wise, replete, strong, considerable

مستحکم (صفت)
firm, solid, strong, tenacious, well-found, fortified, well-appointed

پرصلابت (صفت)
firm, hard, strong

خوش بنیه (صفت)
sturdy, strong, robust, healthy, wholesome, hale, strapping, lusty

مقتدر (صفت)
mighty, handy, strong, light-handed, powerful, knacky

پر نیرو (صفت)
strong, peppy

تخصصی

[برق و الکترونیک] قوی، شدید
[صنایع غذایی] آرد قوی : آردی با دصئ بالایی از پروتئین و مقدار کلوتن زیاد
[نساجی] قوی- محکم
[ریاضیات] قوی، پرتوان، شدید، نیرومند
[خاک شناسی] قوی

انگلیسی به انگلیسی

• having great physical power; healthy, robust; solid, firm; persuasive, convincing; resolute; intense; very effective; pungent
powerfully, forcefully
a strong person has powerful muscles.
strong also means very confident and not easily influenced or worried by other people.
strong objects are not easily damaged or broken.
strong also means great in degree or intensity.
strong action is firm and severe.
strong arguments for something are supported by a lot of evidence.
a strong group is large or powerful.
you use strong to say how many people there are in a group. for example, a group that is twenty strong has twenty people in it.
your strong points are the things you are good at or which are likely to make you successful.
a strong competitor or candidate is likely to do well.
a strong relationship is close and likely to last.
strong industries, economies, or currencies are financially successful.
strong drinks, chemicals, or drugs are very effective or contain a lot of a particular substance in proportion to the amount of water or other substances in them.
if someone or something is still going strong, they are still living or working well after a long time.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Strong
🔘 Powerful
🔘 Sturdy
🔘 Robust
🔘 Tough
🔘 Resilient
🔘 Muscular
🔘 Brawny
🔘 Forceful
🔘 Mighty
✅ Definition:
👉 Having great physical strength or power.
قوی ، هیکلی ، هیکل دار 💪🦾
قوی / محکم
مثال: He has a strong grip.
او دست قوی دارد.
فراوان
مثلاً:
با این حال، به دلیل انعطاف پذیری فراوان خودروهای برقی و سیستم های تولید همزمان، هر دو سیستم به ندرت در یک نیروگاه مجازی استفاده می شوند.
strong programs for kids
برنامه های پرمحتوا برای کودکان
سترگ
“Strong” can be used to indicate a specific number of people or members. For example, “The army was ten thousand strong” means that the army had exactly 10, 000 members. Another example is “We suffered severely and came back only eighty strong, ” which means that only 80 people survived and came back.
...
[مشاهده متن کامل]

از "این صفت" می توان برای نشان دادن تعداد خاصی از افراد یا اعضا استفاده کرد. مثلاً The army was ten thousand strong یعنی ارتش دقیقاً 10000 نفر نیرو داشت. مثال دیگر این است که We suffered severely and came back only eighty strong، یعنی فقط 80 نفر زنده ماندند و برگشتند.
The crowd had grown to be several hundred strong.
The company was 500 employees strong.
The team was 15 members strong.
The organization was 1000 volunteers strong.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/strong• https://ell.stackexchange.com/questions/81795/when-strong-is-used-after-a-number-does-it-refer-to-that-exact-number-or-an-ap
قوی، سخت، محکم، قرص، نیرومند، پرزور و. . . .
I like you very strong
به دومعنی می باشد:
۱_قوی
۲_عجیب
راسخ
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : strengthen
✅️ اسم ( noun ) : strength
✅️ صفت ( adjective ) : strong
✅️ قید ( adverb ) : strongly
Strong - Powerful - Potent - Vigorous - Robust
اینا همگی مترادف هستند به معنای قوی، قدرتمند، زورمند
البته Potent به معنی چیزیکه تاثیر زیادی بزاره هم هیت. همچنین بارور ( درباره مردان ) . Strong بیشتر درلاره فیزیک و بدن و جسم حرف میزنه. Robust میتونه به معنی بزرگ و عظیم الجثه و قوی مزه یا تیز هم باشه. یعنی طعم و مزه ای که تیز باشه و به راحتی متوجهش بشیم و شدید باشه
...
[مشاهده متن کامل]

Empower هم فعل power به معنی قدرت دادن هست
Authorize مثل Empower است اما رسمی و مودبانه. یعنی قدرت و حق تصمیم گیری و . . . دادن به کسی یا چیزی

مترقی
قدرتمند
شدتِ عمل
There is a strong wind at Turkish tech
eco - system’s back.
اکوسیستم فناوری ترکیه در موقعیت خوبی قرار دارد و شانس موفقیت بالایی دارد.
قوی - پرقدرت - پر قوت - توانمند - نیرومند
این لغت در دفنیشن یونیت 4 در reach1 اومده.
قوّت دار - پرقوّت
قوی
Strong tea
چای پررنگ و غلیظ
Strong tea
چای غلیظ ، پررنگ
Ńنیرومند، قوی، پرتوان، پرزور
ماندگار
پرمایه
strong ( adj ) = vigorous ( adj )
به معناهای: پرتوان، قوی، نیرومند، توانمند
strong
این واژه ای ایرانی - اروپایی و هم ریشه با :
پارسی : سِتُرگ یا سُتُرگ , setorg , sotorg
آلمانی : stark
[Bad Weather]
[Collocation]
1 ) strong/​gale - force winds blow/​gust ( up to 80 mph )
2 ) be battered/​buffeted by strong winds
تند
مثال: strong temper and moods
خلق و خوی تند
توانمند
اثر گذار، تأثیر گذار، اثربخش
قوی ، نیرومند ، محکم ، مقاوم 💧💧
are you strong enough to carry that heavy box
آیا به اندازه ی کافی قوی هستی که اون جعبه ی سنگین رو حمل کنی ؟؟
ریاضی 93 ، تجربی 89 ، هنر 86
پرقوّت ( وقتی همراه ماده خوراکی باشد )
Powerful
موفق، قابل قبول
نیرو
the number of people etc in a force, organization etc, considered as an indication of its power or effectiveness
a military force 100, 000 strong = قوایی نظامی با ۱۰۰, ۰۰۰ نیرو
قوی، محکم، نیرومند
نیرومند
قوی
You teeth strong
دندان تو قوی است.
Strong with chicken wings
با بال مرغ خوردن بازوتو محکم کن
از فرهنگ آریانپور، ویرایش سال ۱۹۹۲:
( در مورد چای ) غلیظ، پررنگ

سر سخت، جدی، برای مایعات با دوز بالا
بسیار زیاد
سخت

فراوان
قوی . نیرومند
موثر، اثر بخش، چشمگیر، در خور توجه، با نفوذ، جذاب، گیرا، ماهر، کار آزموده، مصمم، قاطع، بااراده، قاطعانه، مصممانه
نیرومند _ قوی
اکید، جدی ( مثل تاکید اکید )
برای چای به معنی "سنگین" است
قوی پر زور
مستحکم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٢)

بپرس