strive

/ˈstraɪv//straɪv/

معنی: کوشش کردن، سر و دست شکسن، کوشیدن، گستردن، جد و جهد کردن نزاع کردن
معانی دیگر: تکاپو کردن، تلاش کردن، جد و جهد کردن، (سخت) کوشیدن، چخیدن، تقلا کردن، ستیزه کردن، ستیزیدن، پیکار کردن، مبارزه کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: strives, striving, strived, striven, strove
مشتقات: strivingly (adv.), striver (n.)
(1) تعریف: to try or work hard; exert oneself.
مترادف: endeavor, exert oneself, strain, struggle, try
مشابه: aim, aspire, bend over backward, drive, essay, labor, push, seek, sweat, toil

- The athletes strove to improve their performance before the next Olympics.
[ترجمه گوگل] ورزشکاران تلاش کردند تا قبل از المپیک بعدی عملکرد خود را بهبود بخشند
[ترجمه ترگمان] ورزش کاران تلاش کردند تا عملکرد خود را قبل از المپیک بعدی بهبود بخشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's striving to reach the top in her profession.
[ترجمه مهدی شیری] او در تلاش برای رسیدن به بهترین رتبه در حرفه خود است.
|
[ترجمه راد] او تلاش میکند در حرفه خود ، بهترین باشد
|
[ترجمه گوگل] او در حال تلاش برای رسیدن به اوج در حرفه خود است
[ترجمه ترگمان] او تلاش می کند تا به حرفه خود برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Leaders on both sides have been striving for a peaceful end to the conflict.
[ترجمه گوگل] رهبران هر دو طرف برای پایان مسالمت آمیز درگیری تلاش کرده اند
[ترجمه ترگمان] رهبران هر دو طرف برای پایان مسالمت آمیز درگیری تلاش کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He continues to strive toward his goal of entering politics.
[ترجمه گوگل] او همچنان به تلاش خود برای ورود به سیاست ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان] او به تلاش برای رسیدن به هدف خود برای ورود به سیاست ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to struggle, usu. against something or someone.
مترادف: battle, contend, fight, struggle
مشابه: combat, compete, contest, grapple, tussle, vie, war

- His father and mother had striven against poverty in the old country.
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش علیه فقر در کشور قدیمی مبارزه کرده بودند
[ترجمه ترگمان] پدر و مادرش برای مبارزه با فقر در این کشور پیر تلاش کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to strive against oppression
بر ضد بیدادگری ستیزه کردن

2. to strive for success
برای موفقیت تکاپو کردن

3. we must strive to further the aims of the revolution
باید در پیشبرد هدف های انقلاب بکوشیم.

4. each of us must strive to improve himself
هر یک از ما باید برای بهتر سازی خود جد و جهد کند.

5. Two dogs strive for a bone, and a third runs away with it.
[ترجمه گوگل]دو سگ برای یک استخوان تلاش می کنند و سومی با آن فرار می کند
[ترجمه ترگمان]دو سگ برای یک استخوان تلاش می کنند و سومی با آن فرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is hard to sit in Rome and strive against the Pope.
[ترجمه گوگل]نشستن در رم و مبارزه با پاپ سخت است
[ترجمه ترگمان]نشستن در رم و کوشش در برابر پاپ دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Two dogs strive for a bone, the third runs away with it.
[ترجمه گوگل]دو سگ برای یک استخوان تلاش می کنند، سومی با آن فرار می کند
[ترجمه ترگمان]دو سگ برای یک استخوان تلاش می کنند و سومی با آن فرار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To strive, to seek, to find, and not to yield. Alfred Tennyson
[ترجمه گوگل]تلاش کردن، جستجو کردن، یافتن و تسلیم نشدن آلفرد تنیسون
[ترجمه ترگمان]برای تلاش، یافتن، یافتن، و تسلیم کردن آلفرد تنیسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Observe what is best and to strive to universalize these qualities.
[ترجمه گوگل]آنچه که بهترین است را مشاهده کنید و برای جهانی کردن این ویژگی ها تلاش کنید
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که چه چیزی بهتر است و برای حفظ این کیفیات تلاش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. We must continue to strive for greater efficiency.
[ترجمه گوگل]ما باید به تلاش برای بهره وری بیشتر ادامه دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید به تلاش برای کارایی بیشتر ادامه دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She likes to strive with me in argument.
[ترجمه گوگل]او دوست دارد در بحث با من تلاش کند
[ترجمه ترگمان]او دوست دارد در بحث با من تلاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You should always strive to achieve more, however well you have done before.
[ترجمه گوگل]شما همیشه باید تلاش کنید تا بیشتر به دست آورید، هر چند قبلاً خوب انجام داده اید
[ترجمه ترگمان]شما همیشه باید برای رسیدن به چیزهای بیشتری تلاش کنید، با این حال قبلا انجام داده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mr Annan said the region must now strive for economic development as well as peace.
[ترجمه گوگل]آقای عنان گفت که منطقه اکنون باید برای توسعه اقتصادی و همچنین صلح تلاش کند
[ترجمه ترگمان]آقای عنان گفت که این منطقه اکنون باید برای توسعه اقتصادی و نیز صلح تلاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Strive for the best, prepare for the worst.
[ترجمه گوگل]برای بهترین ها تلاش کنید، برای بدترین ها آماده شوید
[ترجمه ترگمان]برای بهترین ها سعی کن، برای بدترین ها آماده شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Newspaper editors all strive to be first with a story.
[ترجمه گوگل]سردبیران روزنامه همگی تلاش می‌کنند تا با یک داستان حرف اول را بزنند
[ترجمه ترگمان]همه سردبیران روزنامه ها تلاش می کنند که ابتدا با داستانی سر و کار داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کوشش کردن (فعل)
labor, struggle, bend, assay, attempt, try, peg, strive

سر و دست شکسن (فعل)
try, endeavor, beaver, strive, endeavour

کوشیدن (فعل)
tug, try, endeavor, strive, endeavour

گستردن (فعل)
spread, propagate, lay on, streak, strive

جد و جهد کردن نزاع کردن (فعل)
strive

انگلیسی به انگلیسی

• endeavor, try hard; compete; struggle, resist
if you strive for something or strive to do something, you make a great effort to get or do it.

پیشنهاد کاربران

سعی کردن
کوشیدن، کوشش کردن، جهد کردن، نزاع کردن، تلاش کردن، تقلا کردن
در تلاش برای چیزی
تقلا کردن
در راستای چیزی کاری انجام دادن
Verb
سخت کوشیدن برای نیل به هدف - جد و جهد کردن - تکاپو داشتن
Meaning:
do all one can - do one's best - do one's damnedest ( informal ) do one's utmost
SYN:
endeavour
Do you have more ambitions for your work or for your free time?
...
[مشاهده متن کامل]

While I value both work and personal life, I tend to have more ambitions related to my work. I believe in continuous improvement and ⭐strive⭐ for excellence in my professional endeavors

غالباً �تقلا� و �کشمکش� معادل های صحیح تری هستند. بار معنایی این واژه متمایز از �تلاش و کوشش ِ صرف� است که معمولاً معادل �Effort� یا �Attempt � در نظر گرفته می شوند.
سر و دست شکستن، به آب و آتش زدن، به در و دیوار زدن
جهاد کردن
strive ( n )
a custom, method
attempt
تلاشی بوده بر/ برای/ در جهت
تلاش / مبارزه کردن با چنگ و دندان
سخت کوشیدن
تلاش وافر داشتن
سعی و کوشش بی نهایت کردن
جان کندن
struggle
به شدت تلاش کردن
سعی کردن، سعی داشتن
به جلو رفتن - به سمت توسعه و پیشرفت رفتن
We have to strive for what we want.
To make a great effort to achieve something
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس