stringy

/ˈstrɪŋi//ˈstrɪŋi/

(گوشت) پوره دار، سفت، (شیره ی چغندر و غیره) چسبناک، رشته رشته، ریسمان سان، نخ مانند، دراز و باریک، لاغرو، لق لقو، ریش ریش، ریشه ای، ن مانند، چسبناک

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: stringier, stringiest
مشتقات: stringily (adv.), stringiness (n.)
(1) تعریف: having a resemblance to a string or strings.

(2) تعریف: consisting or composed of string or something that resembles string.

جمله های نمونه

1. stringy meat
گوشت پوره دار

2. stringy molasses
شیره ی چغندر رشته رشته

3. Scoop out the pumpkin's stringy fibres.
[ترجمه گوگل]الیاف رشته ای کدو تنبل را بردارید
[ترجمه ترگمان]ماشین حفاری pumpkin را کنار زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. If stringy, push pulp through sieve with back of spoon.
[ترجمه گوگل]اگر رشته ای بود، با پشت قاشق خمیر را از صافی عبور دهید
[ترجمه ترگمان]اگه این طور باشه، خمیر رو با پس قاشق قاطی کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The meat was stringy.
[ترجمه گوگل]گوشت رشته بود
[ترجمه ترگمان]گوشت ها رو به رو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The pink Kaopectate left milky, stringy strands on the bathroom sink.
[ترجمه گوگل]کاپکتات صورتی رشته های شیری و رشته ای روی سینک حمام گذاشت
[ترجمه ترگمان]The صورتی رنگ و strands را روی سینک دستشویی حک کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The chicken was dry and stringy.
[ترجمه گوگل]مرغ خشک و رشته ای بود
[ترجمه ترگمان]جوجه خشک و چرب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My son feels long and stringy now, all sinew, veins and bone.
[ترجمه گوگل]پسرم اکنون احساس طویل و نخی می کند، تمام رگ، رگ و استخوان
[ترجمه ترگمان]پسر من دراز و وارفته است و حالا همه رگ و رگ و استخوان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her stringy black hair kept falling in her eyes.
[ترجمه گوگل]موهای تار و مشکی اش مدام در چشمانش می ریخت
[ترجمه ترگمان]موهای سیاهش روی چشم هایش ثابت مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. On my left, three stringy adolescent snakes emerge in unison from a small opening like ground mice.
[ترجمه گوگل]در سمت چپ من، سه مار نوجوان رشته‌ای به صورت هماهنگ از دهانه‌ای کوچک مانند موش‌های زمینی بیرون می‌آیند
[ترجمه ترگمان]در سمت چپ من، سه مار نابالغ رو به رو از یک دهانه کوچک مثل موش صحرایی تشکیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Probably a stringy old battleaxe in tweeds.
[ترجمه گوگل]احتمالاً یک تبر جنگی قدیمی در توید است
[ترجمه ترگمان]احتمالا یه کلاه کهنه سر پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sam Fermoyle asked, wincing at the stringy sound of his own voice.
[ترجمه گوگل]سام فرمول پرسید، در حالی که از صدای تیز صدای خودش به هم می خورد
[ترجمه ترگمان]سام ابرو درهم کشید و از این که صدای خود را شنید یکه خورد و پرسید:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was quite different from the stringy little animals I saw on my daily round.
[ترجمه گوگل]او کاملاً با حیوانات کوچک ریسمانی که در دورهای روزانه خود می دیدم متفاوت بود
[ترجمه ترگمان]او با حیواناتی که در دور من دیده بودند فرق داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The meat can easily become dry and stringy although, when cooked properly, they are extremely flavorful.
[ترجمه گوگل]گوشت به راحتی می تواند خشک و رشته ای شود، اگرچه، زمانی که به درستی پخته شود، بسیار خوش طعم هستند
[ترجمه ترگمان]گوشت می تواند به راحتی خشک شود و اگر چه وقتی به درستی پخته شود، به شدت به گوشت تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• consisting of strings; resembling strings; thin and sinewy; forming into thread-like parts, ropy (of liquid)
stringy food is tough and difficult to chew.

پیشنهاد کاربران

The meat is a little stringy
گوشت یه کم ریش ریشه
موهای نازک و چرب
http://www. footyblog. net/wp - content/uploads/2012/05/Florent - Malouda - haircut. jpg
موهای رشته ای، به این شکل

بپرس