1. violin strings vibrate and produce sound
تارهای ویولن می لرزد و صدا تولید می کند.
2. pull strings
1- اعمال نفوذ کردن،پارتی بازی کردن 2- اعمال دیگران را کنترل کردن (معمولا مخفیانه)
3. in leading strings to
دارای وابستگی کودکانه نسبت به
4. to key the strings of a violin
تارهای ویولن را کوک کردن
5. hold the purse strings
سرکیسه ی پول را در دست داشتن،اختیار پول را داشتن
6. the vibration of a guitar's strings
ترنگ (ارتعاش) تارهای گیتار
7. tighten (or loosen) the purse strings
سر کیسه ی پول را سفت کردن (یا شل کردن)،در خرج امساک کردن (یا گشاده دستی کردن)
8. an offer of help with no strings attached
پیشنهاد کمک بدون قید و شرط
9. to draw the bow over violin strings
آرشه را روی سیم های ویولن کشیدن
10. be tied to one's mother's apron strings
بچه ننه بودن،مطیع مادر بودن
11. be tied to one's wife's apron strings
سخت تحت فرمان زن خود بودن